کتاب درگاه گشایش نوشتهٔ سیدمحمدجواد وزیری فرد در انتشارات رسم وفا منتشر شده است و به شرح دعای هفتم صحیفهٔ سجادیه میپردازد.
در این کتاب به مطالبی از جمله اهمیت و ارزش دعاکردن و تبیین رابطهٔ بنده با پروردگار و نقش دعا در این رابطه اشاره میشود. اصل دعاکردن فارغ از هر خواستهای، اصلی لازم برای بنده است که بدون آن بندگی در برابر پروردگار محقق نخواهد شد. در بخشهایی از این کتاب به شرح فرازهایی از دعای هفتم صحیفهٔ سجادیه پرداخته شده است. در ضمن این شرح به نکات کلیدی در فهم چیستی و چرایی مصیبتها و گرفتاریها در عالم برای انسانها و فلسفه ابتلائات اشاره میشود. اشاره به نکات مهمی مثل اینکه دنیا دار تزاحم است و یا وجود ابتلائات زمینهساز حرکت بشر در بستر رسیدن به کمالات هستند و یا اینکه غفلت از یاد خدا سبب بروز بسیاری از سختیها در زندگی بشر است، از نکات مهم و کلیدی طرح شده در این کتاب است. از مهمترین مسائل مطرح شده در کتاب درگاه گشایش پرداختن به راه رهایی اساسی و ریشهای از سختیها و رسیدن به آرامش و آسایش مطلق است که تنها در سایهٔ بندگی درست و صحیح و رسیدن به مقام رضا و تسلیم در برابر اوامر الهی میسر و ممکن است.
در هنگام بلا و مصیبت یکی از عمدهترین چیزهایی که مسکّن است و قلبها را مانند موقعیت رفاه و سلامتی آرامش میبخشد، دعا و مناجات با معبود است. اینکه گرفتاریها و مصیبتهای انسان رفع بشود و بیماران شفا پیدا کنند، یک مطلب است؛ اما اینکه دل انسان آرامش پیدا کند، مطلبی دیگر است. گاهی ممکن است مشکلی در میان نباشد، اما دل انسان سراسر آشوب بوده و آرامشی نداشته باشد؛ همچنان که گاهی مصائب و گرفتاریهای بسیاری عارض میشود، ولی قلب انسان آرام است. بنابراین، «تسکین قلب» از اهمیت بالایی برخوردار است.
دعا و همصحبتی با معبود هم رافع بلایا و شرور و آفات است و هم سبب جلب منافع و مصالح میشود. یکی از بالاترین مصالحی که به سبب دعا ایجاد میشود، تسکین و آرامش قلب است؛ بهطوریکه اگر انسان در دعا و مناجات با معبود، آن قدر متّصل شود که وصف ذاکر در مورد او صدق کند، قلب به مرحله اطمینان میرسد؛ «أَلَا بذکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
قلب، نفس، عقل و روح کلماتی هستند که به اعتبارات مختلف به کار میروند؛ اما در خیلی از موارد یک معنا دارند. چنانچه قلب در اثر ذکر خدای تبارک و تعالی به مرحله اطمینان و آرامش برسد، آن وقت خدا او را یاد می کند؛ گرچه تاکنون او خدا را یاد میکرد و ذاکر بود. میفرماید: «یا أَیتهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه، ارْجِعِی إِلی رَبکِ»؛ در این حالت خدا طالب او میشود. تا الان او خدا را میخواست و خدا خدا میکرد، حالا خدا میگوید: «بنده من بیا»، من طالب تو هستم.