کتاب انتظارات بشر از دین اثر عبدالحسین خسروپناه یکی از کتابهای حوزه کلام و عقاید است که در سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به چاپ رسیده است.
انسان عصر جدید در قسمتی از این کره خاکی، با تحولی که در امندیشه وروش اندیشه و عمل پدید آورد، تا حدودی در تسخیر طبعت کامیاب شد. با این کامیابی شرایط زندگی انسان ها دگرگون گشت. در این دگرگونی اعجابانگیز، به دلایلی با کلیسا و مسیحیت درگیر شد.
او که در تسخیر طبیعت کامیاب شده بود، در مبارزه با حریفی که خود را نماینده ماوراءالطبیعه می دانست، باز هم پیروز شد و توانست کلیسا و دیانت را به حاشیه رانده و به تعبیر نهایی «انسان را در جای خدا بنشاند»! همین دگرگونیها، دنیای بزرگ گذشته را به تدریج کوچک کرده و سرانجام این کره خاکی را که زمانی «جهان پهناور» نام داشت، «دهکده کوچک» خواند.
در این ارتباط تنگاتنگ، ضعف همه جانبه کشورهای اسلامی از نظر دانش و فن و مدیریت از طرفی و سیاست شیطانی قدرتهای غربی از طرف دیگر، شرایطی ایجاد کردند که ما مسلمانان بی آن که از دانش و فن و دیگر دستآوردهای انسان جدید سهمی داشته باشیم، چشم بسته به راه آنان رفته، با دین و مذهب درگیر شویم! بدون کوچکترین توجهی به این تفاوت بنیادی که: « نه ما انسان متجدد غرب شدهایم و نه اسلام به هیچوجه با مسیحیت در یک ردیف است»؛ چنان که ضعف دنیوی ما با قوت دنیای غرب قابل مقایسه نیست، قوت معنوی اسلام هم هرگز با مسیحیت و کلیسای سراپا ضعف وتحریف و انحراف در یک ردیف نمیباشد.
اما دریغا که عدهای خودباخته، بی آنکه دنیای ما را تغییر دهند، تلاش کردند که دین و آخرت ما را هم، از ما بگیرند که سرانجام نه دنیا داشته باشیم و نه دین! حال با توجه به چنین شرایطی، بحث از انتظارات بشر از دین برای ما یک بحث جدی است. تا در این بحث از طرفی نیاز خود و هر انسانی را به دین تبیین کرده، از طرف دیگر برتری اسلام را در پاسخگویی به این نیازها نشان دهیم.
کتاب انتظارات بشر از دین حجهالاسلام خسروپناه در چهار بخش سامان یافته است، کلیات؛ انتظار بشر از دین در مغرب زمین؛ انتظار بشر از دین و متفکران اسلامی؛ نظریه برگزیده درباره انتظار بشر از دین.
نویسنده در این کتاب به روشنی ثابت میکند که اسلام، سکولاریسم را نمیپذیرد و به نقش دین در خطوط کلی مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، صحّه میگذارد.
اگر نیازهای فیزیولوژیک نسبتاً خوب ارضا شوند، آنگاه مجموعه جدیدی از نیازها پدید میآیند که میتوانیم آنها را به طور کلی جزء نیازهای ایمنی طبقهبندی کنیم (امنیت، ثبات، وابستگی، حمایت، رهایی از ترس، از نگرانی و آشفتگی، نیاز به سازمان، نظم، قانون، محدودیت، داشتن حامی مقتدر و الیآخر).
گرایش به داشتن دین یا فلسفهای جهانی که مردم را به شکل کلیبتی معنادار، منسجم و رضایتبخش سامان دهد، نیز تا حدودی انگیزه امنیتطلبی مربوط میشود. در اینجا، همچنین میتوانیم بهطور کلی علم و فلسفه را تا حدودی انگیزه نیازهای ایمنی به شمار آوریم، در غیر اینصورت نیاز به ایمنی به صورت محرک اصلی و فعال ارگانیزم، فقط در موارد بهواقع اضطراری مانند جنگ، شیوع بیماری، فجایع طبیعی، ازهمپاشیدگی نظام اجتماعی، رواننژندی، ازهمپاشیدگی مراجع قدرت و اوضاع، به شدت نامساعد دیده میشود.