کتاب باروت سوخته، با قلم زهرا اسعد به رشته تحریر درآمده و در انتشارات کتابستان منتشر و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.
رمان باروت سوخته به روایت و به عبارتی می توان گفت ادامه زندگی شخصی به نام «اریحاء» است. نقش اول این رمان در زندانی مورد آزار و اذیت فجیحی می شود که اشخاص و مقامات کمی از آن خیر دارند.
اگر اهل رمان های سیاسی - هیجانی هستید؛ کتاب باروت سوخته، گزینه ای مناسب و جذاب برای مطالعه است.
رمان باروت سوخته از سیزده فصل تشکیل شده و دارای عناوینی نظیر؛ خشاب خالی، شلیک مستقیم، غریبه ای با چشمان رنگی، اورکت نیم سوخته، قمار با خون، کالیبر مخدوش و غیره می باشد، نقش اول داستان اسیری است که نه می داند کجاست و نه می داند برای چه اسیر شده اما بعد از کند و کاوهای بسیار می فهمد در جایی ایستاده است که در آن هم ارتش صهیونیست ها و هم ارتش «سپاه قدس» حاضر هستند.
مثل همین مایع قرمزی که کف پام رو گرم کرده، فکم قفل میشه. میخنده. از اون خندهها که دلت رو به رعشه میندازه. «همه ی نون ها رو با این درست کردم برات». با دست های خونیش به محتوی داخل جام اشاره میکنه: «تازهی تازه ست».
تازه؟! منظورش چیه؟ فقط کاش اونی که فکر می کنم نباشه. اسید معده م تا پشت حلق بالا می آد. زورکی قورتش می دم. گلوم م یسوزه و دهنم زهرمار می شه. پاهام به وضوح می لرزه. با چشم رد خیسی رو روی زمین دنبال می کنم. دست به صندلی می گیرم و خودم رو می کشم طرف انتهای آشپزخونه. با دیدن صحنه ی روبه رو، یهو روح از تنم می ره. نه! نه! حتماً خوابه. چیزی رو که می بینم، نمی تونم باور کنم. بی اختیار عق می زنم و استفراغ می کنم. روده هام دارن بالا می آن. صدای بلافونته و زمزمه های سایما توی گوشم جیغ می زنن. این... این جسد غرق خون با دست بریده، بسامه؟! اون نون فطیر و نوشیدنی هم از خون.. . روی زانوهام فرود می آم. جنون زده، به لب و دهنم دست می کشم. دست هام خونی می شن. پنجه های خون آلودم به وضوح می لرزن. ناباورانه به سایما نگاه می کنم: «تو... تو چی کار کردی؟! تو چیکار کردی، حرومزاده ؟! چی کار کردی»؟!
جیغ می زنم. اون قدر که خراش به حنجرهم میافته؛ اما اون عجوزهی سلاخ، بی توجه به من با آرامش جهنمی ش، به زمزمه واره کردن ادامه می ده. به آنی، تموم انرژی م صفر می شه. مثل یه باتری بی مصرفم. یهو خفه می شم و نگاهم روی بسام منجمد می شه. نزدیک دیوار، روی زمین افتاده. صورتش بی رنگه و لباش به کبودی می زنه. جدای دست قطع شده ش، تموم تنش سالمه. فقط روی کتفش، جای یه گلوله است که خون ازش شره می کنه. بی اختیار، مثل روانی ها می خندم. این دقیقاً همون زخمیه که خودم بهش زدم. آره! جای همون گلوله است. بلند بلند قهقه میزنم. دنده هام درد می گیرن. نفس به سینه م می افته. لش می شم و کنار جنازه ش دراز می کشم. چشم می دوزم به سقف و آروم آروم باهاش حرف می زنم؛ درست مثل اون وقت ها که همکار بود. دوست بود. گوش شنوا بود. مرهم بود.
«من که گفتم خسته ام. گفتم دیگه حال ادامه دادن ندارم، اما باور نکردی! یعنی هیچ کی باور نکرد».
یهو همه چی ساکت می شه. صدای بلافونته، زمزمه ی نحس سایما و اون خرخر اعصاب خردکن اره. سکوت غلیظی گوش هام رو پر می کنه. نمی دونم چه حسی دارم. حسم رو گم کرده م. یه جورایی انگار دارم توی خلا سیر می کنم؛ مثل فضانوردها وقتی معلق ان. دلم می خواد نیست بشم، انگار که هیچ وقت نبودم، انگار که هیچ وقت خلق نشدم.
نسخه چاپی کتاب باروت سوخته را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.
مشخصات کتاب باروت سوخته در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | کتابستان معرفت |
نویسنده: | زهرا اسعد بلند دوست |
تعداد صفحه: | 136 |
موضوع: | زندگی نامه و خاطرات |
قالب: | چاپی |
نظر دیگران //= $contentName ?>
این کتاب با نام باروت سوخته نوشته خانم زهرا اسعد بلند دوست که در انتشارات کتابستان به چاپ رسیده است. این کتاب ...