کتاب … و اینک آخرالزمان؛ تاریخ سینمای هالیوود، به قلم سعید مستغاثی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی سامان یافته است.
سینمای جهان در شرایطی به هزاره سوم قدم گذارد که در دهه ۹۰ از هزاره دوم، لااقل برای کسانی که با نگرش ایدئولوژیک این سینما چندان آشنایی نداشتند، سمت و سوی عجیب و غریبی یافته بود. در این دهه ناگهان تعداد زیادی فیلم به روی پرده رفت که در آنها به نوعی پایان جهان یا آخرالزمان اشاره شده بود.
آثاری با این موضوع که خطر یا فاجعهای تکنولوژیک یا بیولوژیک یا شبه دینی و یا ماورایی، جهان را به سوی نابودی میبرد و یا اینکه حاکمیت فرد یا گروهی شرور و خبیث را باعث میشود. در اغلب این دسته از فیلمها هم معمولا یک منجی-که بعضا با عنوان The One خطاب میشود- به مقابله با آن خطر یا فاجعه برخاسته و دنیا را از شرش نجات میبخشد. ساخت اینگونه آثار از آغاز هزاره سوم، شدت و حدت بیشتری یافت.
اما نگاهی به تاریخ سینما نشان میدهد از نخستین سالهای پدید آمدن سینما، فیلمهای بسیاری ساخته شده که چنین موضوعات و ساختاری را دارا بوده است. اگرچه یک نگاه اجمالی و آماری به تولیدات حداقل ۳۵ سال گذشته نشان میدهد که فیلمهای پرقدرت بسیاری درباره این موضوع ساخته شده است. برخی از فیلمهای یاد شده متکی به مضامین انجیلی بوده و حتی بخشهایی از مکاشفات موجود در اناجیل را به آثار بسیار قوی تبدیل ساختهاند. علاوه بر آن از مضامین آخرالزمانی استفاده کرده و آثار متنوعی ایجاد کردند.
این سیر شگفت انگیز تولید آثار آخرالزمانی در هالیوود بدان حد بود که در همان سالها یکی از منتقدین سینمایی این تعبیر را به کار گرفت که: “سینمای غرب آرایش آخرالزمانی گرفته است” و فیلمساز شناخته شدهای مانند تیم برتن به عنوان تهیه کننده انیمیشن “۹” در مصاحبهای در سال ۲۰۰۹ به مناسبت نمایش عمومی آن به طعنه گفت که این فیلم از صد هزار فیلم آخرالزمانی که در هالیوود ساخته شده، بهتراست!
این کنایه تیم برتن بیش از هر موضوعی به خیل آثار آخرالزمانی اشاره داشت که محصولات کمپانیهای هالیوودی را دربرگرفته بدان حد که دیگر نمیتوان به سان برخی، چشمهای خود را بست و همه چیز را به سرگرمی و اقتصاد و گیشه و فروش این فیلمها نسبت داد، در حالی که براساس آمار موجود، کمتر از ۱۰ درصد این گونه فیلمها از فروش قابل توجهی در جدول اکران آمریکا برخوردارند!
اما به راستی علت گرایش سینمای غرب و هالیوود به آخرالزمان چیست؟ اصلا غرب با آخرالزمان چه کار دارد؟ مگر نه این است که پس از قرون وسطی و نهضت به اصطلاح اصلاح دینی و پروتستانتیزم و جنبش معروف به روشنگری و محور قرار دادن اندیشههای اومانیستی و سکولاریستی در زندگی بشر، اساساً بین انسان و آسمان فاصله انداختند و جایی برای اندیشههای الهی در زندگی بشر کنونی باقی نگذاردند؟ مگر نه آن که به اسم تجربهگرایی و پوزیتویسم، هر آنچه که نشانی از ماوراء و متافیزیک و مقولات فراماده داشت را حذف نمودند؟ مگر نه آنکه هر موضوعی که به معنا و معنویت و دین ارتباط داشت را غیر علمی خواندند و پرداختن به آن را خرافات دانستند؟
کتاب … و اینک آخرالزمان؛ تاریخ سینمای هالیوود، سعی دارد با واکاوی تاریخ تا عمق حداقل ۱۱ قرنی، در حد امکان و ظرفیت این صفحات به آن پاسخ داده و ریشهیابی کند. ریشهیابی که جنگهای صلیبی، دوران تاریک موسوم به انگیراسیون، پروتستانتیزم، نهضت اصلاح دینی، جنبش روشنگری و رنسانس و علل موجودیت غرب جدید در آن نقش پررنگی دارند. ریشههایی که هریک به نوعی محتوی و موضوعات سینمای هالیوود را از لحظه پاگیری، شکل دادهاند. کتاب … و اینک آخرالزمان؛ تاریخ سینمای هالیوود، این تاریخ را بازخوانی نمیکند، بلکه در پی آن است تاریخ یاد شده را واکاوی کند. از همین روی نبایستی انتظار فرمت دائرهالمعارف از آن داشت که پیش از این کتب بسیاری در داخل و خارج چنین رویکردی داشتهاند، این فقره قصد دارد از زاویهای دیگر به تاریخ سینمای هالیوود بپردازد.
چرا آنقدر آخرالزمان مهم است؟ چرا دغدغه انسان غربی آنقدر جدی است که از فرجام خودش و فردای خودش بگوید؟ برای اینکه فرجام بشر برایش مهم است. تا قبل از اینکه از این منظر، آیندهبینی و آیندهخواهی برای انسان غربی مهم باشد، ما شاهد آیندهنگریهایی در غرب هستیم؛ نظیر اوین تافلر، ساموئل هانتینگتون، ژانژاکسروانشرایبر و فرانسیس فوکویاما.
همه اینها سعی کردند که بگویند فرجام بشر بر روی کره زمین چگونه فرجامی است. فوکویاما در نگاه خاص خودش، از تولد مسیح آخرالزمان صحبت میکند که یک انسان لیبرالدموکرات است و از پایان تاریخ که لیبرالدموکراسی برترین نظام بشری است، ادعای گزافی که تعجب خیلیها را در پی داشته است.