امتیاز
5 / 3.7
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
32,000
خرید
98,000
10%
88,200

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

کتاب تولد در توکیو، روایت زندگی اتسوکو هوشینو، خانم ژاپنی که ناز و نعمت زندگی در توکیو را رها می‌کند و به دین اسلام می‌گراید. نویسندگان تولد در توکیو، حامد علی بیگی به همراه بهزاد دانشگر، می‌باشند که خاطرات اتسوکو هوشینو را بیان کرده‌اند. ناشر این اثر انتشارات عهد مانا است.

معرفی کتاب تولد در توکیو

کتاب تولد در توکیو، روایت زندگی اتسوکو هوشینو، خانم ژاپنی که ناز و نعمت زندگی در توکیو را رها می‌کند و به دین اسلام می گراید. "تولد در توکیو"، روایت یک تحول تدریجی است. روایت بسیار جذاب و تأثیرگذار دختری که ناز و نعمت زندگی در توکیو را برای رسیدن به حقیقت رها می‌کند و تن به سفر می‌دهد. قصه‌ای که شاید خیلی‌هایمان باورش نکنیم، اما راست و درست است. 

خلاصه کتاب تولد در توکیو

من از یک خانواده ی متوسط از استان نیگاتا و شهر اوجیای ژاپن بودم. استان نیگاتا، جایی است در شمال ژاپن و در یک منطقه ی سردسیر. فضای شغلی بیشتر مردم شهرمان کشاورزی است و طبیعت خوبی دارد. از بالا که به نقشه ی اوجیا نگاه کنی، انگار یک خرس قطبی می بینی که دارد با سری کمی خم، آرام آرام قدم می زند. من فرزند اول خانواده بودم پدرم ابتدا دامدار بود ولی به تشویق عمویم، در یک موسسه ی تخصصی حقوق درس خواند و وکیل شد.
ازدواج در ژاپن قدیم مثل ازدواج در ایران بود. یعنی کسی بین دو خانواده معرف می شد و دختر را به خانواده پسر و پسر را به خانواده دختر معرفی می کرد. اگر قبول می کردند مراسم خواستگاری برقرار می شد و ازدواج می کردند. پدر و مادرم همین طوری ازدواج کردند. ولی الآن دیگر این طور نیست. الآن دختر و پسر همدیگر را می بینند و باهم دوست می شوند، بعد ازدواج می کنند. یکی از دلایل ازدواج نکردنم همین بود.
در دوران نوجوانی دچار افسردگی شده بودم. حالم که بدتر شد تصمیم گرفتم به سمت گروه های دوستانه بروم. وارد گروه های دوستانه ی دختر و پسری شدم که کارشان برگزاری دورهمی های تفریحی بود. یک مشت جوان الکی خوش که اکثرشان از بچه های کارخانه داران و سهام داران ژاپن بودند. آخر هفته ها قایق های لوکس می گرفتیم و می رفتیم وسط دریا. شنا می کردیم. صدای موسیقی را بلند می کردیم و می رقصیدیم.
روزی همه شبکه های تلویزیون صحنه برج های دوقلو که در آتش می سوختند را نشان داد و تصویر بن لادن. مردی میان سال با ریش های جوگندمی و دستار سفید. قیافه اش را که دیدم چندشم شد. دلم می خواست یک نفر پیدا شود ریش بلند و مسخره اش را بگیرد و مثل یک حیوان توی شهر بچرخاندش. لباس هایش هم شبیه لباس های دیوید بود که تنفر من را از اسلام بیشتر کرده بود. تمام این دیده ها و شنیده ها ذهنیتم را به اسلام بد کرده بود. فکر می کردم اسلام دین کثافت کاری و کشتن انسان های بی گناه است. دین ترور، دین خرافه، دینی ضد زن. اما یک روز سؤال تازه ای ذهنم را اشغال کرد: اگر اسلام از لحاظ جمعیت دومین دین جهان است، یعنی این همه انسان کم عقل و احمق وجود دارد که پیرو همچین دینی هستند؟ مگر می شود؟
این سوال مثل خوره به جانم افتاده بود.
شروع کردم به مطالعه درباره ی اسلام. می خواستم بدانم حقیقت اسلام چیست. از اساتید دانشگاه می پرسیدم. با مسلمان های خارجی چت می کردم. به کتاب فروشی های مختلف سر می زدم. به کتابخانه های بزرگ و جامع می رفتم و هرچه کتاب درباره ی اسلام داشتند مطالعه می کردم. کم کم متوجه شدم اسلام نه تنها یک دین تروریستی نیست، بلکه خیلی هم زیباست.
دو سال از زندگی ام را روی تحقیق درباره ی اسلام گذاشتم. از تحقیقاتم چیزی به خانواده نمی گفتم، ولی از دوران دانشگاه یک دوستی داشتم به نام ماساکو. گاهی نتایج برخی از تحقیقاتم را با او درمیان می گذاشتم. او اهل اوساکا بود و ذهن خیلی بازی داشت. در برابر چیزهایی که به او می گفتم تعصب نشان نمی داد، ولی تاکید داشت که مواظب جریان ها و اطراف خطرناک باشم.

بخشی از متن کتاب

مرکز خرید «گرندبری» جایی است در حاشیه ی توکیو. هربار تقریباً پنجاه دقیقه توی راه بودم تا برسم آنجا. اما مهم نبود. از وقتی گرندبری را کشف کرده بودم می توانستم لباس گپ بپوشم؛ کفش های آدیداس و نایک داشته باشم. آن هم با هزینه هایی خیلی کمتر از نمایندگی های این کمپانی ها توی محله ی «شین جوکو». فروشگاه های منطقه ی گرندبری اجناسی را که تک سایز شده اند ارائه می کنند. همین است که گاهی می توانی آنها را با تخفیف های نزدیک به پنجاه درصد بخری. گرندبری را دیر کشف کردم. روزهای اولی که می خواستم خاص و لاکچری باشم، مثل احمق ها سرم را زیر انداختم و رفتم شین جوکو. البته توی توکیو، شین جوکو به پاتوق برندها و خاص ها معروف است. می گفتند هانیکو هم لباس هایش را از مراکز خرید شین جوکو می خرد.
با هانیکو توی دانشگاه آشنا شدم. دختری لاکچری و افاده ای بود که چشم همه دنبالش بود. اما او به کسی توجه نمی کرد و طوری توی دانشگاه راه می رفت که انگار آنجا ملک شخصی پدرش است. حس می کردم چقدر خوشبخت است. آن هم در روزهایی که من دچار افسردگی و دلمردگی بودم. مطمئن بودم من هم اگر مثل او لباس بپوشم حس بهتری پیدا می کنم.
ساعتش را که دیگر نگو. . . معمولاً لباس های آستین کوتاه می پوشید که درخشش ساعتش چشم همه را خیره کند. این شد که افتادم به خرید لباس های مارک و معروف. اولش حتی مغازه هاشان را بلد نبودم. اولین بار که رفتم شین جوکو، سرگیجه گرفته بودم از آن همه پاساژ و مرکز خرید. بارهای اولی که می رفتم توی مغازه ها با دیدن قیمت ها سرم صوت می کشید. حتی دوسه بار اول خرید نکردم و از مغازه آمدم بیرون. آمدم و از پشت شیشه ایستادم به تماشای مغازه و لباس هایش. لباس های «گوچی» یکی از مارک هایی بود که هانیکو زیاد می پوشید. یک وقتی به خودم آمدم، دیدم سه ساعت است جلوی مغازه ایستاده ام و زل زده ام به لباس ها. بالاخره بار سوم برخوردم به حراج فصل مغازه و یک بلوز شیری با یقه ی گیپور خریدم. روز بعد که لباس را پوشیدم، دیدم که چشم هانیکو برق زد. حتی برای یک لحظه لبخند نرمی هم زد.

دانلود کتاب تولد در توکیو

در فروشگاه اینترنتی فراکتاب علاوه بر امکان خرید کتاب تولد در توکیو نسخه چاپی امکان دانلود نسخه الکترونیک نیز وجود دارد.

دانلود کتاب تولد در توکیو

مشخصات رمان تولد در توکیو در جدول زیر آورده شده است:

مشخصات
ناشر: عهد مانا
نویسنده: حامد علی‌بیگی
زیر نظر: بهزاد دانشگر
تعداد صفحه: 102
موضوع: خاطرات اتسوکو هوشینو
قالب: الکترونیک و چاپی

 

صفحات کتاب :
102
کنگره :
‏‫‭CT1888
دیویی :
‏‫‭920/72
کتابشناسی ملی :
6122643
شابک :
978-622-7146-15-8
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه تولد در توکیو