کتاب قاموس مرگ نوشته سرکار خانم تینا قندهاری منتشر شده در نشر متخصصان است. کتاب قاموس مرگ داستان مردی را روایت میکند که به همراه دوستان خود وارد ماجرای خطرناکی شده است.
این مرد رستورانی را به همراه پدر خود اداره میکند و دوستان او چیزی را در آنجا مخفی کردهاند و داستان از همین جا شروع میشود.
اه جواب بده دیگه لعنتی! صدای بوق انتظار تلفن هم مضطرب به نظر میآمد. مانند مشتی بود که به گوشم میخورد و تشویش درونم را به کمال میرساند که بالاخره قطع شد و جایش را به صدای تند نفسهای هامون داد: - چته عوضی، چرا اینقدر زنگ میزنی؟ بعد عمری خِیر سرم راحت کپیده بودم. - کپیده بودی؟ باورم نمیشه، من دارم پس میافتم؛ اونم بهخاطر کاری که نکردم.
بعد تو که همهچی زیر سرته، گرفتی خوابیدی؟ بابا باریکلا. خمیازهی کشداری کشید که اگر کنارم بود، زیر مشت و لگد لهش میکردم. حق نداشت اینقدر بیخیال باشد! با تمام حرص لبهایم را به هم فشردم و درحالیکه سعی داشتم صدایم بالا نرود، شروع کردم به آگاهسازی آن ابله: - هامـــون! من اصلاً حالم خوب نیست، چرا نمیفهمی؟ مأمورا اومدن تو رستوران، دارن همهجا رو میگردن. دستوپاهام یخ زده. منم اگه چیزی رو نگم، تکبهتک اعضای بدنم گواهی میدن. یه کاری بکن، بگو من الان چیکار کنم؟ - اعضای بدنت غلط اضافه کردن با تو، حالا مگه چی شده؟ مأموره دیگه، کارش تموم بشه، ببینه چیزی نیست خودش میره. تو هم خودتو جمعوجور کن، گند بالا نیاری! -اینو صرفاً جهت این میگم که اطلاعات عمومیت بره بالا؛ اونی که گند بالا آورده، شمایین و من احمق هم مسئول پاککردن گندای شما.
خوب گوشهات رو باز کن، من حالم اینقدر خرابه که با یه سؤال عادی کل شجرهنامهم رو فاش میکنم، قضیهی چند شب پیش که سهله برادر. پس یه کاری بکن تا گند نزدم به گنداتون. صداش تقریباً بالا رفت: هه ببین کی داره چی میگه. تو اینقدر بزدلی که همچین کاری نمیکنی و این هم بدون که هرچی بگی، هرکار بکنی، اولین نفر خودت و کل خانوادتین که توی لیست سیاه قرار میگیرین، پس حواست به خودت باشه. حالا هم برو گمشو، میخوام بخوابم.