امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
30,000
نظر شما چیست؟
کتاب کنار خیابان های تهران بخشی از زندگی واقعی زنانی است که روزانه با آن ها در ارتباط هستیم، بدون اینکه از مشکلات زندگی شان اطلاعی داشته باشیم.

در کتاب کنار خیابان های تهران صوتی داستان واقعی زندگی زنی را می شنویم که از دوران کودکی مورد هجوم آسیب های اجتماعی قرار گرفته است ولی با اراده و تلاشی راسخ،موفق شد به زندگی خود ادامه دهد. کتاب کنار خیابان های تهران با صدای نویسنده کتاب خانم آذین قاضی میر سعید می باشد که توسط نشر موج کتاب صوتی شده است. با شنیدن این کتاب با دنیای زنانی آشنا خواهید شد که یکه و تنها زیر بار مشکلات استوار ایستاده اند.


من با نگارش کتاب کنار خیابان های تهران که تماما واقعیت است، سعی کردم جزییات بیشتری را برای خواننده بیان کنم تا شاید اگر نتوانیم باری از دوش آنها برداریم، دردی هم نیافزاییم و قضاوت نکنیم.
جا دارد در اینجا، از بانویی که سخاوتمندانه قصه زندگی اش را در اختیارم گذاشت، تشکر و قدردانی کنم.

آذین قاضی میرسعید
زمستان ۱۳۹۵

گزیده کتاب کنار خیابان های تهران:
مادرم زنی ریزجثه و کوتاه قد بود که اصالتش به اراک می رسید. پدرش مردی مومن و معتقد، در مسجدی در قم خادمی می کرد و در خدمت یکی از مراجع بزرگ، مشغول راز و نیاز و عبادت دائم بود. از ترس این که مبادا دخترش خطایی بکند، او را به زور در ۱۳ سالگی، به یکی از اقوام بسیار دورش شوهر داد؛ شوهری که همه چیز را درمورد زندگی اش دروغ گفته بود، از ظاهرش بگیر تا شغل و خانه و درآمدش. مادرم همیشه می گفت، اولین بار که پدرم را دیده بود، موهای پرپشتی داشته، ولی بعد از عقد متوجه شده بود که کلاه گیس بوده.

خلاصه، زندگی با مردی را شروع کرده بود که زیربنایش دروغ و ریا بود. بعد از یک سال که پدربزرگم در اثر مارگزیدگی مُرد، پدر و مادرم به تهران آمدند و اطراف خیابان خزانه، خانه ای را اجاره کردند. البته خانه که چه عرض کنم، اتاقی نمور و تاریک با صاحبخانه ای بداخلاق و بدعنق که مدام اذیت شان می کرد.

بعد از مدتی بچه دار شدند، بچه اول شان خواهرم سرور بود و بعد از یک سال و نیم، من به دنیا آمدم. در این مدت پدرم در قهوه خانه ای مشغول به کار شد. اوضاع کار و بارش بد نبود و به قول معروف لقمه نانی درمی آورد که شکم زن و بچه هایش را سیر کند. بعد از سه سال برادرم اکبر به دنیا آمد.

اوضاع مالی پدرم بهتر شده بود و توانست نصف قهوه خانه را بخرد و به کارش رونق دهد. مادرم در این مدت سرش به خانه و زندگی گرم بود و بچه هایش را بزرگ می کرد. اکبر چهار سال داشت که مادرم باردار شد و برادر دیگرم به نام اصغر را به دنیا آورد.
صفحات کتاب :
264
کنگره :
‏‫PIR8171‭‬ ‭/‮الف‬7417‏‫‭ک9 1395
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
4439255
شابک :
‏‫‭978-600-5767-89-6‬‬
سال نشر :
1395

کتاب های مشابه کنار خیابان های تهران