امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
43,500
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب مرشد بنواز

خاطرات و زندگی شهید سید احمد احمدی

شهر ما را پهلوانانی چو رستم کم نبود
هیچ عشقی جز خدا با قلبشان محرم نبود


رسمشان رسم محمد، راهشان راه علی
اشکشان کمتر ز آب چشمۀ زمزم نبود

ننه، نگران بود. تازگی فهمیده بود سیداحمد خیلی وقتها نیمه‌های شب از رختخواب بلند می‌شود، بعد از خواندن نماز شب و رازونیاز با خدا از خانه بیرون میزند و ساعت هشت نُه صبح به خانه برمی‌گردد. یکبار که سیداحمد باچهرۀخسته واردخانه شد و یک گوشه نشست، ننه، یک استکان چای جلوی او گذاشت و گفت: ننه! بیا خستگی در کن. فکر نکنی ما نمی‌فهمیم تو نصفه شب از خانه بیرون میزنی و معلوم هم نیست کجا میروی که پنج شش ساعت بعد سروکله ات پیدا می‌شود. اگر برای خوشگذرانی می‌رفتی حال و روز خوشی داشتی اما هر بار که پایت را می‌گذاری خانه، لبخندهم که روی لبت باشد، از چشمهایت می‌بارد حال خوشی نداری! خبری شده که به ما نمی گویی؟ ننه! شاید خودت ندانی و کسی هم به تو حرفی نزند اما هر وقت پایت را از این در بیرون می گذاری، دلم هزار راه می رود.
مامانت هم بدتر از من. ننه جان! ترسم این است بلایی سرت بیاید و من شرمندۀ جدت شوم. بگذار این آخرِ عمری سرِ راحت بگذارم زمین و آن دنیا جد و جده ات نیایند جلویم را بگیرند که چرا بیشتر مراقبت نبوده ام.
سیداحمد جواب داد: نه، حالم خوب است. شما نگران نباشید. ننه به استکان چایی اشاره کرد و گفت: لااقل این را بخور تا رنگ به رویت بیاید. سیداحمد نگاهی به استکان چای کرد و نگاهی به صورت منتظرِ
ننه، آخر گفت: نمی توانم ننه! نمی توانم! امروز کلی جنازه جمع کردیم. خدا به داد دل مادرهایشان برسد. ننه، مثل همۀ ما می‌دانست این روزها در خیابان حلوا خیرات نمی‌کنند و هر کسی پایش را از خانه می‌گذاشت بیرون، جانش در خطر بود. بدون اینکه پیگیر حرف او شود و بپرسد کدام جنازه‌ها؟ سر تکان داد و گفت: نخوردنت چه سودی به حال آ نها دارد؟
سیداحمد که به مقصودش نرسیده بود، رفت سر اصل مطلب و جواب داد: سودی برای آ نها ندارد اما من نیت روزه کرده‌ام.

صفحات کتاب :
160
کنگره :
‏‫DSR۱۶۲۶‭ /‮الف‬۳‏‫‬‭م۴ ۱۳۹۶
دیویی :
‏‫‬‭۹۵۵/۰۸۴۳۰۹۲‬
کتابشناسی ملی :
۴۹۸۸۲۰۱
شابک :
9786003701786
سال نشر :
1396

کتاب های مشابه مرشد بنواز