کتاب اعترافات با ترجمه عبدالرسول رضاگاه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. خاطرات یک سرهنگ عراقی، که در جنگ ایران و عراق به اسارت نیروهای ایرانی درآمده است. راوی در این خاطرات به شرح وضعیت جبهه های عراق در حین عملیات های بیت المقدس، رمضان، قدس 2 و 1، قدس 4 و قدس 5 ایرانی ها و مناطق عملیاتی خرمشهر، شرق بصره، هور و هورالهویزه پرداخته است.
اشغال خرمشهر، کشتارهای دسته جمعی و اعدام دانش آموزان، سرقت اموال اهالی خرمشهر توسط عراقی ها، کمک های کشورهای عربستان، کویت، اردن و مصر به عراق در جنگ و... از موارد مطرح شده در کتاب اعترافات است.
شب کاملاً تاریک بود و از ماه خبری نبود. از آسمان باران خون بر سرمان می بارید. خدایا، چه می بینیم؟ خداوندا، این چه مصیبتی است؟ نیروهای ما، بلای آسمانی را که همچون باران های آتشفشانی بر سرمان می ریخت، به چشم می دیدند. آری، مواد مذاب آتشفشانی داغ بر سرمان می ریخت و این چیزی جز آتش سنگین ایرانی ها نبود. یکی از سربازان که بسیار متأثر شده بود و اشک می ریخت، با گریه و زاری گفت: «قربان، آیا این ها واقعاً کافرند؟! »
من برای حفظ روحیه ی آنان تنها با حرکت لب ها جواب منفی می دادم! مردان قادسیه ی صدام حسین را تاکنون چنین ذلیل و خوار ندیده بودم.
هیچ کس ترس خود را پنهان نمی کرد. سعی کردم فکر معجزه و یاری خداوند نسبت به رزمندگان ایرانی را از ذهن نیروهایم زایل کنم؛ ولی مگر می شد حقایق را کتمان کرد؟ یکی از سربازان گفت: «قربان، ایرانیان همه ی پل ها را به تصرفّ درآورده اند، چگونه فرار کنیم؟ راه رهایی کجاست؟ »