قطعه ای از آسمان، مجموعه کتاب هایی از انتشارات صریر است که با هدف معرفی مناطق جنگ زده کشور، به رشته تحریر درآمده اند. در واقع هرکدام از این کتاب ها را باید شناسنامه مختصر و مفیدی از یک منطقه دانست.
نویسنده در هر کدام از کتاب ها، ابتدا تاریخچه ای از پیشینه منطقه روایت می کند و در ادامه به شرح اتفاقات دفاع مقدس در منطقه می پردازد. ذکر خاطرات تاریخ سازان مناطق جنگی با زبانی ساده از ویژگی های مهم این مجموعه کتاب ها است. امید است مجموعه قطعه ای از آسمان راهنمای مشتاقان زیارت این مناطق باشد و بتواند لحظات نابی را برای خوانندگان فراهم کند..
جملاتی از کتاب دوکوهه
جواد صراف (فرمانده گردان شهادت، از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ع) که در عملیات کربلای ۵ شهید شد) با اسلحه کلاش بالای سرمان ایستاده بود و تیراندازی می کرد. صدای انفجار اولی که یک مین ضدتانک بود، شوک عجیبی به بچه ها وارد کرد. به خصوص آن که بچه های گردان های دیگر که در حسینیه حاج همت خوابیده بودند، با فریاد الله اکبر، مثل مور و ملخ از حسینیه بیرون زدند و فرار کردند. اکثر شیشه های حسینیه با صدای انفجار شکست. آن هایی که در حسینیه خوابیده بودند، فکر می کردند هواپیماهای عراقی حمله کرده اند. جواد صراف تیراندازی می کرد و روی یک در آهنی که روی زمین افتاده بود، بالا و پایین می پرید تا بیشتر ایجاد صدا کند. چند نفر از بچه ها که بدجوری شوکه شده بودند، می خواستند از پشت بام پایین بپرند که بقیه جلویشان را گرفتند. بچه ها دست پاچه از پله های ساختمان پایین می رفتند. صدای شلیک توپ های ۵۷ و ۱۴.۵ و ۲۳ میلی متری لحظه ای قطع نمی شد. صدای انفجار، سکوت دوکوهه را درهم شکسته بود. بچه ها روی پله با هم برخورد می کردند. بعضی زمین می خوردند و بعضی با اسلحه تیراندازی می کردند. همین سبب شد تا دیگران سریع تر به پایین ساختمان برسند.
کنگره :
DSR1628/م9د9 1393