کتاب رگ خواب سفید، اثر سیده خدیجه موسوی؛ تمام روزمرگیها، امیدها و ناامیدیهای خود را با بیانی ساده اما دل نشین به تصویر کشیده است. نویسنده در این کتاب به نوشتن مسائل عمیق و پندآموزی پرداخته است.
او از پدر و مادرهایی نوشته که چشم به راه فرزندانشان هستند، معتادهایی که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند و یا از کسانی سخن گفته که زندگیشان سرشار از عشق و آرامش است و حتی نمیدانند رنج و عذاب به چه معناست! او از عشق گفته، عشقی که انسانها را با قشنگیهایش فراتر از آسمان میبرد. دلنوشتههای این کتاب شما را آن چنان مجذوب به خود خواهد کرد که لحظهای نمیتوانید آن را کنار بگذارید.
دفتر 25
لحظههایی تو زندگی هست که دلت نمیخواد تو رؤیا و خلسههای قشنگ که درست کردی بمونی!
نمیدونم متوجه میشید چی میگم؟
رؤیا قشنگه! خاطره سازه! زیباست! آدمو میبره یه جاهای دور و زیبا و دوست داشتنی! و دوست نداری از اون خلسهی بکر و تماشایی خارج بشی!
ولی یه موقعهایی همونو هم نمیخوای!
چقدر خیال؟ چقدر رؤیا پردازی؟
حالا دوست داری تو واقعیتها قدم بذاری، هر چند تلخ باشند، سخت باشند ولی واقعیه،
دوستداری سکانسهای زندگی تو خودت بسازی! هر چند تلخ و ناگوار باشند، ولی او باشه، اونی که از جنس خاطرههاست، اونی که با تلخیهایش بازم وجودش پر از عطر دلنوازه رؤیایی که هست ولی نیست...
دفتر 26
بدی زندگی ما میدونید کجاست؟ اینجاست که دوستش داری و نمیتونی رهاش کنی!
این که میدونی سهمت نیست، ولی نگاهت با اوست.
و خندهدارترین قسمت ماجرا در این است که به قسمت و قضا و قدر اعتقاد داریم!
در حالی که قسمت مینشیند، پا روی پا میگذارد و سکوت اختیار میکند...
نگاهمان میکند و لبخندی گوشهی لب مینشاند و به حماقت ما نگاه میکند.
این که چگونه داریم دست و پا میزنیم!
چطور داریم خودمان لگد به بخت زندگیمون میزنیم!
چطور داریم، سرنوشت خودمونو با ندونم کاری و غرور بیجا رقم میزنیم!
یا به زور میخواهیم.
و آنقدر خود را به در و دیوار میکوبیم تا به خواستمون که از آن ما نیست برسیم.
و یا سهم خود را با غرور بیجا از دست میدهیم و خود را قربانی یک اعتقاد پوسیده و کهنه میکنیم!
قسمت؟ سرنوشت؟ قضا و قدر؟
کاش میتوانستیم سادگیهامونو درون بغچهای پنهان کنیم و با خود میبردیم
به دورترین نقطهی ممکن ...
کاش...