کتاب شطرنج با ماشین قیامت نوشته ی حبیب احمدزاده می باشد و توسط انتشارات سوره مهر نیز منتشر شده است. این کتاب اثری اجتماعی-فلسفی پیرامون زندگی یک بسیجی هفده ساله است، آن هم سه روز از زندگی اش که در شهری محاصره شده توسط عراقی ها گذشته است.
احمدزاده در دوران جنگ به عنوان یک دیده بان، روزانه 10 ساعت مواضع خودی و دشمن را زیر نظر داشته و ذهنی تصویری از جنگ دارد. او از جمله فعالان در عرصه ادبیات و هنر پایداری بوده و تا کنون چندین اثر داستانی و فیلمنامه نگاشته است.
نویسنده کتاب شطرنج با ماشین قیامت در صدد است، نگاه جدید و نوگرایانه به موضوع دفاع مقدس بیاندازد و می خواهد بگوید که دفاع مقدس زمینه های رشد نسلی را به وجود می آورد. چنان این کتاب اثر برجسته ای در این زمینه شده که پال اسپراکمن نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز امریکا، این رمان را به انگلیسی ترجمه کرده است و در حال حاضر این کتاب در رشته زبان و ادبیات فارسی برخی از دانشگاه های آمریکا تدریس می شود. همچنین کتاب شطرنج با ماشین قیامت به زبان های عربی و فرانسه نیز ترجمه شده است.
نسخه الکترونیک کتاب شطرنج با ماشین قیامت را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس آن را در کتابخوان فراکتاب مورد مطالعه قرار دهید.
شطرنج با ماشین قیامت رمانی است به پهنای دل یک بسیجی، بسیجی که از همه زندگی برای حفظ آرمان ها و ارزش های کشورش می گذرد.
او دیده بان توپخانه است اما به رغم میل باطنی اش مسؤولیت وانت غذا به او محول می شود و او باید علاوه بر غذارسانی به رزمندگان، به سه نفر از آدم های عجیب و غریبی که شهر را ترک نکرده اند هم غذا بدهد. عراقی ها به سیستم رادار پیشرفته ی عربی مجهز شده اند و او به دنبال آن می گردد. این سیستم رادار همان ماشین قیامتی است که نویسنده برای یافتن آن با استناد به سه قسمت از کتاب مقدس قرآن، انجیل و تورات، فلسفه ی آفرینش انسان و زندگی اش در آخرت را از دیدگاه یک بسیجی نوجوان، روسپی زمان شاه و مهندس بازنشسته ی پالایشگاه آبادان که ترکیبی از گناه و بی گناهی، سادگی و مکاری و تقدس و کفر هستند، بازخوانی می کند.
برای خواندن این زندگی پر فراز و نشیب به کتاب شطرنج با ماشین قیامت مراجعه کنید.
وقتی ماشین را وسط حیاط مدرسه که از شروع جنگ به تعمیرگاه تبدیل شده بود نگه داشتم؛ جوانی با لباس نسبتاً تمیز نظامی که شباهتی به لباس گریسی دیگر تعمیرکارها نداشت آرام آمد کنار پنجره؛ و با لحن بسیار آرامی که برای ما در میان جنگ، حکمِ کیمیا را داشت گفت:
ـ برادر! این جا توقف ممنوعه. لطفاً برو زیر اون داربست!
و با دست به سمتی اشاره کرد که با تعدادی لوله و پلِیت، یک سقف موقتی درست کرده بودند. اطاعت کردم و فرمان را چرخاندم. هنوز زیر داربست قرار نگرفته بودم که پرویز به کف ماشین پرید و با دو دست، محکم بدنه ی موتور را چسبید. شاید ترسیده بود که با میله ی کوتاه سقف برخورد کند.
ترمز دستی ماشین را کشیده و پایین پریدم. بین هر دو ردیف داربست که محوطه ی تعمیر گاه های کوچک را تشکیل می دادند با گونی های شن و خاک پر شده بود و همه، درست تا نصف قد آدم. انگاری که قبل از انفجار، گلوله ها خبر می دادند: "خم شید؛ ترکش نخورید!" و لابد همه، آچار به دست، خم می شدند تا پشت گونی ها پناه بگیرند و بعد دوباره به کار ادامه دهند. سقف بالای داربست ها هم از صفحات فلزی پوشیده شده بود. اما دریغ از یک بند انگشت خاک! انگار نه انگار که گلوله های توپ، از اوج آسمان شیرجه می رفتند...
پرویز که دید بهتم زده؛ با فریاد به خودم آورد و گفت:
ـ زهر ماری! بیا کمک کن! کمرم شکست!
درِ عقبِ وانت باز بود و وسط زمین و هوا، پرویز چرخ عقب را بغل کرده بود. سریع پریدم و موتور را گرفتم. وقتی دو چرخ موتور به زمین آمد؛ سر و کله ی تعمیرکار نسبتاً مسنی از دور پیدا شد. هر چه به ذهنم فشار آوردم که اسمش یادم بیاید؛ نیامد. با سر سلام کرد و بعد، مردد، بین من و پرویز ایستاد.
ـ چشه؟
و کاشکی زبان باز نکرده بود. پرویز گفت:
ـ چه می دونیم چشه؟ اگه می دونستیم که این جا نمی آوردیمش.
می خواستم بگویم:
"آخه بتو چه؟ چه کاره ای؟ این موتور منه!"
که دیدم تعمیرکار دست انداخت دور شانه ی پرویز! لامصب همه جا رفیق داشت...!
نسخه چاپی کتاب شطرنج با ماشین قیامت را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب سفارش داده و خریداری نمایید.
مشخصات کتاب شطرنج با ماشین قیامت در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | سوره مهر |
نویسنده: | حبیب احمدزاده |
تعداد صفحه: | 342 |
موضوع: | داستان ایرانی، انقلاب و دفاع مقدس |
قالب: | چاپی و الکترونیک |