کتاب سی کشتی، یک فرمانده نوشته لیلا نظریگیلانده است و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این کتاب گذری اجمالی دارد بر خاطرات ناخدا یکم فرید آگهدل؛ کتابی که حاصل سیزده ساعت مصاحبه در تهران در پادگان کوهک نیروی دریایی است.
فرید آگه دل بیست و ششم خرداد 1331 در ماکو متولد شده است؛ با اینکه چند ماه بیشتر آنجا نماندهاند و بزرگشدهی تهران است، در شناسنامهاش همان ماکو ثبت شده و هنوز هم دنبال خاطرات آن روزها از مادرش است. از همان کودکی علاقه ی خاصی به آب و ساختن داشت. او، با استعداد بینظیری که در درس خواندن داشت و با وجود اینکه درسش خوب بود و در سال تحصیلی 1349-1350 دیپلمش را در رشتهی ریاضی از دبیرستان خوارزمی گرفت، نتوانست همان سال وارد دانشگاه شود. آگهدل سال بعد، با اینکه روحیهاش با نظامیگری سازگار نبود، به عشق دریا و ساختن کشتی، با رتبهی سوم، وارد نیروی دریایی شد و همین امتیاز موجب شد که او برای گذراندن دورهی فرماندهی و ناوبری چهار سال به انگلیس برود. اما او همچنان عاشقِ ساختن بود و عشق مهندسی کشتیسازی را در ذهنش میپروراند.
با آغاز جنگ ایران علیه عراق، آگه دل مأموریتهای متعددی انجام داد؛ از جمله در گشت هوایی، فرماندهی سکوی نفتی، و عملیات اسکورت کاروان. از نظر او، مهمترین عملیات، اسکورت کاروان بود. او عقیده دارد که ما در جنگی ناخواسته وارد شده بودیم؛ جنگی که هدفش براندازی نظام بود. به همین دلیل، در صورت کمبود مایحتاج ضروری و ارزاق عمومی ملت، دولت و مملکت فلج میشد.
سال اول دانشگاه مراسمی داشت به نام پی. اِل .اِکس ؛ یعنی آمادگی جسمانی و فرماندهی. تیمهای سینفره میشدیم و با کولهپشتی و سایر لوازم شخصی میرفتیم توی باتلاق و درّهها. میخواستند استقامت ما را در شرایط سخت بسنجند تا ببینند میتوانیم به موقع فکر کنیم و درست تصمیم بگیریم یا نه.
من و فرامرز سلحشور، چون در یک بخش بودیم، توی پی.ال.اکس با هم افتادیم. شدیم دو تا ایرانی با بیست وهشت تا انگلیسی! از بین این چند نفر، در هر قسمتی از کار یک نفر رهبر گروه میشد. اگر به درّه یا باتلاقی می رسیدیم، میگفتند: «شما فرمانده این بیست ونُه نفر هستی. اینها رو باید از این طرف درّه سالم ببری اون طرف، بدون اینکه برای کسی اتفاقی بیفته.»
خودشان واکنشی نشان نمیدادند و نظاره میکردند تا ببینند چطور آنها را مدیریت میکنیم. چطور تقسیم کار میکنیم و از زیردستان، که سایر افراد گروه میشدند، چطور کار میکشیم. یا برای رسیدن به هدف چه نقشهای میکشیم و چطور برنامهریزی میکنیم. اینها همه نمره داشت و آزمون حساسی بود و اگر نمیتوانستیم نمره بگیریم، اخراج میشدیم.