کتاب علی پلنگ نوشته مهری پورمنعمی است و انتشارات شهید حاج قاسم سلیمانی آن را منتشر کرده است.این کتاب روایتی از زندگی شهید علی میرزا ابراهیم است.
صدای سوت بیدارباش، سکوت آسایشگاه را درهم شکست. چراغ ها یکی پس از دیگری روشن می شد. برای من که روزهای آخر خدمتم را طی می کردم و شب ها از فکر گلنار خوابم نمی برد و با خواندن نامه های او تا به خود می آمدم پاسی از شب می گذشت؛ جدا شدن از جای گرم ونرم سخت بود. این روزها اضافه خدمت غیبت همان روزهایی بود که مرخصی می رفتم. با اینکه گلنار از ترس برادرش تحویلم نمی گرفت، اما بازهم دل کندن از او برای من آسان نبود. چند وقت است از او بی خبرم و نگران. چرا برای من نامه ای ننوشته؟ حتی جواب نامه هایم را هم نمی دهد. لحظه شماری می کنم که خدمتم تمام شود و سریع پایان خدمتم را بگیرم و ببینم زن عمو به قولی که داده عمل می کند یا نه؟ روز موعود فرارسید.
مثل کبوتری که از قفس رهاشده باشد در فضای باز پادگان نفس عمیقی کشیدم. از شوق دیدار گلنار سر از پا نمی شناختم. روزی هزار بار ساکم را بیرون می ریختم و روسری گل گلی که قرار بود برایش سوغات ببرم را نگاه می کردم. در خیالم او را جلوی آیینه می دیدم. با این روسری حسابی زیبا شده بود.