کتاب من عاشق درختهایم، تمام وسایل اتاقم چوبیست نوشته سرکار خانم الناز علی نیا منتشر شده در نشر متخصصان.
وقتی خدا را شناختم، بهسویش شتافتم. با تمام تفاوتم با او تفاهم داشتم. با وجود تمام دیوارهای مقابلم، دیدارش میکردم. هروقت بیمار بودم، بیکار نمینشست. نفسهایم که به شمارش میافتاد، نفسم را قلقلک میداد. وقتی از او دور میشدم، همه چیز دیر میشد. هنگامی که خودم را به بدیها میدوختم از درون میسوختم. نگاهم را که از او می گرفتم نابینا میشدم. هروقت نمی توانستم بگویم الهی، آهی از درونم میجوشید و آن وقت شرم را میپوشیدم و خستگی را مینوشیدم. در آن زمان نالههایم را در نامههایی برایش می نوشتم و باوجود تمام پستیهایم، پستش میکردم و وقتی سکوت میکرد، سکتههایم آشکار میشد و می رفتم قنوتم را در اعماق قنات وجودم میخواندم و میگفتم: رفت، خدا رفت، دیگر جواب نمیدهد.
و بعد ساکم را میبستم که بروم و میدیدم که در قلبم ساکن است و این صدای اوست که با نام ضربان به گوشم می رسد و او نوش زندگیام را نیش نمیکند و از پیشم نمی رود تا دلم ریش نشود و او همیشه خندههای مصنوعیام را در نظارههایش با گریههایش میآمیخت و وقتی دری به رویم باز نمیشد و سری دنبالم نبود، آغوشش برایم باز بود و خودش نیز به دنبالم. ملاحظه تمام لحظههایم را میکرد و من وقتی واقعاً او را شناختم که یکی بود یکی نبود. او بود، من نبودم و کاش میتوانستم بشتابم ...