تبعیدیها داستان اسارت پاسدار شجاعی است که به خاطر مخالفت فرماندهانش، بهعنوان بسیجی به جبهه میرود و پس از یک نبرد سهمگین، با تنی مجروح و نیمهجان اسیر دشمن بعثی میشود.
فصل جدید زندگی حاج محسن کرمی، پر از فراز و فرودهای جذاب و منحصر به فردی است که با شکنجه، تحقیر، تبعید، خیانت، شیطنت، تدبیر و امید به آینده رقم میخورد و پس از دوسال، از دل تاریک اسارت با سربلندی به میهن باز میگردد.
هنوز بعد از سیوچهار سال هروقت به عصر چهارشنبهای که روی زمین تفتیدهی شلمچه اسیر دشمن بعثی شدم فکر میکنم، قلبم از درد بههم فشرده میشود. به تصویر کشیدن و راویت لحظههای تلخی که در اسارت بر ما گذشت، کار دشواری است. هیچ قلمی تواناییِ عمق آن همه تحقیر، توهین، شکنجه، درد و چشمانتظاری را نمیتواند در قالب کلمات بگجاند؛ اما باید آن روزها را زنده نگه داشت؛ روزهایی که دشمن، غرق در غرور و مستیِ پیروزیهایش در فاو و شلمچه، مهران و جزایرمجنون، ذرهای رحم و مروت به اسرای ایرانی نشان نمیداد.