جهان داستان، جهان خلاقیت و نوآوری است و با نگاههای نو جان میگیرد. مجموعۀ حاضر که توسط انتشارات آرمان رشد منتشر شده است، ده داستان از ده نوجوان نوقلم را گرد هم آورده است که بهتازگی پای در راه نوشتن نهادهاند و این کتاب بازتابی از استعداد، هنر و تلاش آنان برای آموختن فنون نویسندگی است. از نخستین تجربههای این نویسندگان رایحۀ شور و طراوت جوانی برمیخیزد. باشد که در فردای فرهنگ این سرزمین، شکوفایی شتابان این نهالهای نورسته را شاهد باشیم.
در زدم .منتظر بودم تا با صدای پرطنینش به استقبالم بیاید و بگوید از دستم ناراحت نیست؛ ولی صدایی نیامد .دوباره در زدم اما باز هم خبری نشد .شاید دوباره غرق کتاب خواندن شده بود .چاره ای نداشتم جز اینکه بدون اجازه اش وارد شوم .زمان متوقف شد و لحظه ای آرزو کردم کاش چشمانم اشتباه کنند .لونای عزیز من در شبی مهتابی، شبی که یادآور نام زیبایش بود، از این دنیای بی رحم جدا شد و رفتنش حفرهای تاریک در قلبم ایجاد کرد .آن لحظه سؤالات زیادی به ذهنم هجوم آوردند که هیچ جوابی برایشان نداشتم و نمیتوانستم بر این قلبی که دیوانه وار می تپید تسلطی پیدا کنم .اشک هایم به سرعت سرازیر می شدند و ردی همچون آتش بر گونه ام بر جای میگذاشتند .موهای خرمایی رنگ بلندش پخش زمین بود .آستین لباس فرمش پاره بود .نگاهی به خنجر فرورفته در سینه اش و دست های کبودش که نشان از درگیری و تقلا داشت، انداختم .خنجر چقدر آشنا بود! این خنجر .این هدیۀ من به لونا بود برای زمان هایی که لازم باشد از خودش دفاع کند .روی دستۀ خنجر نام من حک شده بود، «دنیل . »