کتاب صوتی بتهوون، اثر اِن راکلین به روایت سرگذشت داستان گونه موسیقی دان بزرگ و نابغه آلمانی لودویگ وان بتهوون می پردازد.
لودویگ فان بتهوون (Ludwig van Beethoven) یکی از موسیقی دانان و آهنگسازان برجسته ی آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. او یکی از تأثیرگذارترین شخصیت های موسیقی در دوران کلاسیک و رمانتیک بود. بتهوون، به عنوان موسیقی دان، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقی دانان، آهنگ سازان، نوازندگان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده است.
بتهوون در 30 سالگی 16 سونات پیانو و 13 واریاسیون برای پیانو نوشته بود، ولی به این دو فُرمِ موسیقی، با شهامتِ بسیار یک فُرم سوم اضافه کرد؛ او فُرم اسکرتسو را ابداع و جایگزین منوئه ی قدیم کرد. شماری از آثار بتهوون، که در زمانی کوتاه و به فاصله نُه سال به وجود آمده است، از لحاظ عظمت و ژرفا فراتر از آثار هر هنرمند دیگری در جهان است؛ آن چنان که هرگز نتوانسته اند در زمانی به این کوتاهی، آثاری به این عظمت بیافرینند. از میان آثار شناخته شده ی او می توان از سمفونی سوم (حماسه)، سمفونی پنجم، سمفونی ششم (چوپانی)، سمفونی نهم (کورال)، سونات پیانوی پاتتیک، سونات مهتاب، سونات پیانوی هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد. بتهوون برای هر سمفونی سال ها وقت صرف می کرد. سمفونی نهم او به تنهایی تا زمان تکمیل شدن، ده سال وقت گرفت؛ برای همین است که حدود چهل سمفونی از موتسارت و فقط نُه سمفونی از بتهوون مانده است.
در قسمتی از کتاب صوتی بتهوون می شنویم:
لودویگ فان بتهوون به همراه پدر و مادرش و دوتا برادراش تو خونه ی مردی نونوا زندگی می کردند. اسم دوتا برادر لودویگ کسپر و نیکُلا بود. خونه ی اون ها پلاک 934 توی محله ی ریْنْگَسْ (Rheingasse) تو شهر بن آلمان بود.
سال 1774 بود و لودویگ با برادرهاش به مدرسه می رفت؛ اون یک پسرِ کثیف با موهای نامرتب و شلخته بود؛ اصلا از درس خوشش نمی ومد ولی تونسته بود که زبان فرانسوی، ایتالیایی و یونانی رو یاد بگیره. لودویگ نمره هاش توی درسایِ مدرسه خوب نبود. مثلا توی ریاضی، زمانی که می خواست چندتا عدد رو تقسیم بکنه، باید چندبار توی کاغذ اون رو می نوشت تا به جواب آخر برسه.
از اون طرف کسپر و نیکولا تویِ درس های مدرسه خیلی خوب بودند ولی وقتی نوبت به موسیقی می رسید هیچ کدومشون به پایِ لودویگ نمی رسیدند. لودویگ خیلی کوچولو بود، در حدی که وقتی می خواست پشتِ پیانو بشینه، دستاش نمی رسید و مجبور بود روی نیمکتی بشینه تا قدش برسه و پیانو بزنه، اون حتی تلاش می کرد نواختن ویلن رو هم یاد بگیره.