آنچه پیش روی شماست، بازنشر یک اثر شورانگیز و ماندگار ادبی در موضوع شعر و نثر عاشورایی است با عنوان حسین پیشوای انسانها که توسط حاج محمود اکبرزاده _ یا همان حاجی اکبرزاده مشهدیها _ جمعآوری و منتشر شده است. اولین چاپ این اثر به فروردین ۱۳۴۳ برمیگردد، یعنی در اوج خفقان حکومت دست نشانده پهلوی یکسال پس از آغاز نهضت امام خمینی. مقدمهای که مرحوم استاد محمدتقی شریعتی بر کتاب نوشته، به همراه آسیبشناسیای که خود حاجی اکبرزاده از وضعیت حاکم بر فضای فرهنگی ادبی جریان مذهبی در مقدمه کتاب به دست داده و همچنین نوع اشعار و متنهای منثور، همگی نشان از عمق نگاه انقلابی و بصیرت مؤلف کتاب دارد.محمود اکبرزاده یک سال پس از انتشار حسین پیشوای انسانها یعنی در سال ۱۳۴۴ به اتفاق آیتالله خامنهای، محسن محسنیان، حاج کاظم تدین، حاج عبدالرضا غنیان، غلامرضا قدسی و چند تن دیگر از همراهان فکری انقلاب، انتشارات «سپیده» را راهاندازی میکنند. شاید همین فعالیتهای حاجی اکبرزاده بوده است که ساواک را نسبت به او حساس میکند و در نهایت مجبور میشوند او را زندانی کنند، شرح این خاطرات در قسمت «م. اکبرزاده» آمده است.این کتاب از دو بخش اصلی تشکیل شدهاست. بخشی از کتاب در واقع همان نسخه اصلی کتاب حسین پیشوای انسانها است که توسط حاجی اکبرزاده منتشر شده است و در اینجا هم عیناً و به همان شکل و سیاق آمده است. بخشی هم مطالبی است که به آن اضافه شده و شامل قسمتهای «درآمد»، «پیشگفتار»، «م. اکبرزاده» است. استاد محمدکاظم کاظمی که ویراستاری کتاب «حسین پیشوای انسانها» را هم برعهده داشته است، در مقدمه خودش درباره این کتاب چنین مینویسد: «درباره حاج محمود اکبرزاده و جوانب متعدد شخصیت او بسیار سخنها میشود گفت و شایسته این است که باری، کسی از اهل قلم و پژوهش همت کند و یادنامهای حاوی خاطرات و روایتهای اشخاص مختلف از وجوه مختلف زندگی و زمانه حاج محمود اکبرزاده فراهم آورد. کتاب «حسین پیشوای انسانها»، اولین بار در سال ۱۳۴۳ منتشر شده و اینک از آن زمان قریب به شصت سال میگذرد. شعر مذهبی فارسی در این مدت گامهای بلندی برداشته و صورت و سیرتی کاملاً متکاملتر از آن زمان یافته است. طبیعتاً با متر و ترازویی که امروز عیار شعرهای مذهبی را میسنجیم، نباید به سراغ این شعرها رفت، ولی نباید از این غافل شد که ما از شش دهه قبل صحبت میکنیم، زمانی که شاعران نوگرا و پیشگام انقلاب اسلامی همچون علی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده در سنین جوانی بودند و کسانی همچون علی معلم دامغانی و حسن حسینی هنوز به شعر و سرایی شروع نکرده بودند. هنوز یک سال از خرداد پرحادثه ۱۳۴۲ گذشته بود و تفکر انقلابی تازه در کالبد شعر دمیده شده بود. در آن میدان خالی، طبیعتاً هم اشخاص کمتر بودند و هم شعرها کمشمارتر. شاید هم بدین سبب است که مؤلف کتاب به شعر بسنده نمیکند و آثار نثر از نویسندگان ایرانی و غیرایرانی از جهان عرب و یا حتی مغربزمین را هم بدین مجموعه میافزاید تا هم عیار فکری کتاب بالاتر رود و هم چه بسا که این مطالب، برای شاعرانی که کتاب را میخوانند هم آموزنده و جهتبخش باشد…»
همان خواب کار ما را راحت کرد. از آن موقع به بعد، مادرم دست ما را برای رفتن به هیئت باز گذاشت و البته همین موضوع در مداح شدنم هم نقش مهمی داشت. مادرم ۹۷-۹۸ سال عمر کرد. آدم ساده و متدینی بود. بعدها که مداح شدم، به دیدار امام رفتم و مداحی کردم. آن روز امام گریه کرد. من هم ماجرا را برای مادرم تعریف کردم. مادرم گفت:
«راضی نیستم تو بروی آقا را گریه بیندازی. نمیخواهد بروی آنجا بخوانی که آقا گریه کند.»