کتاب سه روز محاصره روایتی است از محاصره محمدهادی و یارانش در شلحه، منطقهای در شلمچه عراق، و بچههایی که توانستند از این محاصره در بیایند.
چشمانش را یک لحظه باز کرد و زود بست. فقط اندازه اینکه بفهمد کجای جادهاند. یک نگاه کافی بود. آنقدر این راه را رفته بود و آمده بود که دیگر پستی بلندیها و بوتههای هر دو طرفش را خوب خوب میشناخت، حتی شاید بهتر از کوچه پس کوچههای ده نیاوران که تویش بزرگ شده بود.