کتاب یک یادگاری نوشتۀ فاطمه بختیاری و تصویرگری زهرا رسولی، داستانی برگرفته از حدیث «سه خصلت در سفر نشانۀ جوانمردی است؛ توشۀ خود را در اختیار همسفران قرار دادن، اخلاق خوش داشتن و شوخی کردن» است. یکی از مهمترین موضوعاتی که اسلام بر آن تأکید دارد، خوشخلقی و مهربانی با یکدیگر است. اثر حاضر دربارۀ همین موضوع و دربارۀ یک خانوادۀ پنج نفره است که با یکدیگر به سفر میروند. این خانوادۀ پنج نفره از پدربزرگ، پدر، مادر، نیما و خواهرش تشکیل شده است. آنها با یکدیگر مهربان هستند و اگر هم اتفاقی باعث بدخلقی یکی از بچهها میشود، بزرگترها با مهربانی مشکل را حل میکنند.
این خانواده یک روز خوب تابستانی به سفر میروند و تصمیم دارند که به یک جنگل بزرگ و خوش آبوهوا سفر کنند. در این جنگل برای نیما و خواهرش اتفاقات عجیبی رخ میدهد که هر یک از این اتفاقها در دل خود یک درس بزرگ دارد. برای یادگیری این درسها باید کتاب «یک یادگاری» را خواند. در میان داستان حاضر احترام به طبیعت و آسیب نرساندن به درختان و گیاهان نیز مورد توجه قرار گرفته است. این داستان بر اساس حدیثی از امام رضا (ع) که در انتهای کتاب آمده، روایت شده است.
من و نیما رفتیم بین درختها توپبازی کنیم. یکهو صدای قارقار کلاغی بلند شد. به شاخهها نگاه کردیم. کلاغی، روی شاخهی درخت نزدیک آبشار، توی لانهاش نشسته بود و با چشمهای سیاهش به ما نگاه میکرد. نیما فکری کرد و گفت: «میگویند کلاغها چیزهای براق را دوست دارند و برمیدارند و میبرند توی لانهشان.»
به درخت نگاه کردم و گفتم: «حتماً جوجه هم دارد!»
نیما گفت: «بروم آن بالا ببینم توی لانهاش چه خبر است؟»
گفتم: «نرو! یکدفعه میافتی!»
با غرور گفت: «اینکه چیزی نیست.»