رجبعلی ادّعایی نداشت. خیلی ساده زندگی می کرد. با همه ی مردم صمیمی بود بسیاری از نزدیک ترین دوستانش نیز از کرامات و معنویات او خبر نداشتند. نمی دانستند که این خیاط بی ادعا یک عارف بزرگ و صاحب کرامت است نه کلاه متفاوتی بر سر می گذاشت و نه تکیه کلام های عارفانه به خورد مردم می داد. راه رفتن و غذا خوردن و نگاه کردنش هم کاملا عادی بود. بزرگ ترین نشانه ی عرفان رجبعلی نیز همین بود. هیچگاه از راه شرع قدم بیرون نگذاشت و به جلوه گری و ریا کاری روی نیاورد. خیاط مهربان خیاط مولوی یکپارچه اخلاص بود.
کتاب شیخ رجبعلی خیاط یک بار دیگر حکایت آن بزرگوار را ورق می زند و در قالبی جدید به مروز خاطرات آن بزرگ مرد می پردازد.
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی بود...