کتاب آبی آتشین نوشته دانیال قاسمی پور توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. شایعهی کودتای ارتش، روز به روز فراگیرتر میشد و همه نگران اوضاع و احوال بودند. اگر چه اعتصابات پراکنده در برخی از واحدهای ارتش گسترش و موضوع به روزنامهها نیز کشیده شده بود، اما هنوز مردم، ارتش را در مقابل خود میدیدند و نگران آیندهای مبهم و در هراس از روزی که درگیری نهایی ارتش و مردم بخواهد سرنوشت نهایی انقلاب را رقم بزند، بوده و عدهای هم آمادهی نبرد مسلحانه برای حصول پیروزی نهایی میشدند.
در این شرایط نظامیان فداکار و متعهد نیروی هوایی به این نتیجه رسیدند که باید دست به کار بزرگیزده و وظیفهی ملی و مذهبی خود را انجام دهند؛ لذا با یک حرکت متهورانه به سیل خروشان ملت پیوستند و در 19 بهمن 1357 با حضور در اقامتگاه رهبر بزرگ انقلاب اسلامی در مدرسهی علوی سندی از افتخار، حماسه، رشادت و ایمان را در برگهای زرین تاریخ انقلاب اسلامی به ثبت رسانیدند.
در کتاب آبی آتشین؛ ماجرای چندین شخصیت از سالهای قبل از انقلاب دنبال میشود و در چندین برش قصه، به روز سرنوشتساز میرسیم و در آن تمام این شخصیتها به یکدیگر میپیوندند تا تاریخ را رقم بزنند. نگاه مستند-داستانی به بستر و زمینۀ شکلگیری و بروز این حادثۀ جریانساز تاریخ معاصر، شاید بتواند دریچۀ تازهای برای مخاطبان بگشاید، و مسیری را آشکار کند که در روند پرشتاب انقلاب اسلامی، به فروپاشی یک نظام ویرانگر انجامید؛ پیوند عمیق میان نیروهای ارتش با مردم، و ارزشهای مشترک آنها، و آرمانی که تمام تبلیغات و تلاش حکومت پهلوی نتوانست در آن خللی وارد کند.
باور نمیکند اگر به او بگویی که تا چند روز دیگر, وحشت برای همیشه تمام است. باورکردنی هم نیست. مگر هرگز آن پیکرههای برنزین و سنگین و مسین و پولادین برافتادنی بودند؟ همین تمثالهای بیشماری که حالا او هم یکیشان را به خیال خود سپر بلایش کرده و ضامن بقایش, و یکی پس از دیگری علم میشدند.
حالا نمیداند که چه قدر آن برج به آسمان سرکشیده که پیش رویش مینشیند, سست و تو خالی است و فرو ریختنی. حالا در دل سیاه شب است و هر چه به سپیده نزدیک میشوی, ظلمت تیرگی بیشتری میگیرد و سرما به جانت مینشیند. باید سحر برسد تا بنگرد و بگرید به شوق, از باور رفتن ضحاک. هنوز, هول سایهها را دارد.