وقتی پسرمان به کالج رفت، این یک تغییر بزرگ برای من بود. دلم برای صحبتهایمان و تیزهوشی او تنگ شده بود. دلم برای بازیهای او، رویدادهای مدرسه و دیگر والدینی که جزو شبکه اجتماعی ما شده بودند، تنگ شده بود.
بعد از یک هفته رفتنش، پسرم تلفنی اظهار نظر کرد که انگار بچههای خوابگاهش مثل «خانواده دوم» او هستند. نمیدانستم خیالم راحت شود که داشت آنقدر خوب خود را با شرایط وفق میداد یا عصبانی باشم که خانواده 18 سالهاش را به این راحتی با آنها عوض کرده بود.
هدف والدین تربیت فرزندان است تا روزی بتوانند به تنهایی پرواز کنند. بااینحال یک «آشیانه خالی» میتواند باعث ایجاد احساسات گیجکننده برای والدین شود. درحالیکه این مقطع میتواند غم و اندوه و تنهایی را به همراه داشته باشد، همچنین میتواند نشانه آزادی و رضایت تازهای باشد.
تجربه من از آشیانه خالی این بود که کمکم توانستم خود را با غیبت پسرم وفق دهم و در این راه حکمتی بهدست آورم که امیدوارم بتوانم آن را به شما منتقل کنم. باشد که به شما کمک کند که از آشیانه خالی خود زنده بمانید و در آن رشد کنید.