0.0از 0

رویای ناخوانده

رایگان
خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    بک بعد از مرتب کردن روبدوشامبرش از حمام بیرون آمد، دستی به موهای نمدارش کشید و نگاهی گذرا به ساعت انداخت. بعد آهسته به سمت میز صبحانه که باسلیقه ی تمامِ خاتون آماده شده بود رفت.
    خاتون با لبخند همیشگی درحالی که قوری چای به دست نزدیک میشد گفت: عافیت باشه.. بابک با محبت گفت:ممنونم
    در همین حین صدای زنگ تلفن توجه آنها را بخود جلب کرد. بابک با دیدن نام پویا روی صفحه گوشی لبخند زنان جواب داد : بله بفرمائید!
    - سلام آقای وکیل
    - بَه سلام پسر گلم! چه صبح قشنگی که با صدای تو شروع میشه.. خوبی؟
    پویا گفت: مرسی لطف داری بابا، خوبی؟ مزاحمت که نشدم؟
    - نه پسرم تو و مزاحمت؟ چه خبر!
    - سلامتی، دلم خواست اولین نفری باشم که تولدت رو تبریک میگه! بابک که کمی غافلگیر شده بود لبخند زنان گفت : اوووه ممنونم عزیزم...