علی اصغر سوادکوهی در کتاب سرنوشت را باید از سر نوشت، شما را به سوی تغییر زندگی تان راهنمایی می کند. هیچ کس نمی تواند زندگی شما را عوض کند، این شمایید که باید زندگی تان را بسازید. اما چه طور؟
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر می دهند، اما دو تکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشکل تر و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد. آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سختتر، و در رسیدن به هدف خود؛ لجوجتر و مصممتر است. سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد. اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد. در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.
افکار و احساسات ما از زندگی، دنیایمان را می سازد. شاید بارها پیش آمده که در زندگی احساسی ناخوشایند داشته ایم و حتی تصور کرده ایم به بن بست رسیده ایم. در این مواقع انسان مهار ذهن و مغز خود را به دست کمبودها و فقدان های زندگی می سپارد، به هرچیز که می نگرد، کاستی هایش را می بیند و در چنین شرایطی حجمی انبوه از مغز را تصویرهایی از ناتوانی های موجود در زندگی انباشته می کند. در این صورت تمام تصویرهایی که ما از زندگی داریم، شامل کاستی هاست؛ نداشتن خودرو، خانه ، همسر، فرزند، شغل و پول و هر آنچه در فقدانش به سر می بریم، مغز ما را پر می کند.
مغز انسان این توان را دارد که هر چیزی از هر جنسی را در درون آن قرار دهید و پاسخی در همان راستا به ما بدهد. منظور از پاسخ مغز این است که ضمیر ناخودآگاه، ما را بدون آن که خودمان بدانیم، در برابر رویدادها، فضاها و زمان هایی قرار می دهد که همسو با تصویرهای موجود در مغز باشد، بنابراین هرچه تصویرهای موجود در مغز با بار منفی و کاستی ها مواجه باشد، واکنش های مغزی نیز از همان جنس خواهد بود. اگر به نداشتن پول می اندیشیم و همواره از نداشتن پول و زندگی مرفه می نالیم، این روش در مغز ما تصویرهایی از جنس فقر، نداری و کاستی ها و کمبودهایی از این قبیل ایجاد می کند و هنگامی که مغز از این تصاویر انباشته شد، نوبت به ضمیر ناخودآگاه می رسد. پس همواره باید مثبت فکر کرد و افکار منفی را دور کرد و اینکه برای بهتر شدن زندگی باید خود را تغییر داد.
در بخشی از کتاب سرنوشت را باید از سر نوشت می خوانیم:
ما تا ابد بر روی زمین نیستیم. اگر همیشه به خواسته های خود برسید، دیگر انگیزه ای برایتان وجود ندارد تا بکوشید رویاهایتان به واقعیت تبدیل شود. همه به انتهای جاده ی زندگی خواهیم رسید و در آن لحظه به پشت سر خود نگاه می کنیم تا به داستانی که خودمان رقم زده و آفریده ایم، بنگریم.
اکنون شما در قسمت هیجان انگیز داستان قرار دارید. می توانید داستانی پرمعنا و ارزشمند خلق کنید که قهرمان متفکر و کاردان آن خودتان هستید. از همین امروز شروع کنید. مهم نیست که تا این لحظه چه کرده اید. می توانید بهتر و بیشتر از این تلاش کنید. شاید تاکنون به اهداف بزرگ و ارزشمندی دست یافته باشید؛ اکنون وقت آن فرارسیده است که به راه خود ادامه دهید.
داستان زندگی شما تمام نشده است، بلکه باید آن را تمام کنید. هر یک از انتخاب های شما و هر عملی که انجام می دهید، موجب ادامه یافتن این داستان می شود. آیا تصمیم دارید که امروز به داستان زندگی خود چیزی بیفزایید؟ اگر پاسخ، مثبت است، می خواهید چه چیز اضافه کنید؟
آیا شما مانند بیشتر افراد، می خواهید به یک هدف دست یابید یا رویایی را دنبال می کنید؛ اما هنوز اقدامی قاطع انجام نداده اید؟
اغلب افراد در زندگی خود آرزوها و رویاهایی بزرگ دارند؛ اما برای رسیدن به آن ها اقدامی نمی کنند. در نتیجه، نور امید در ذهن آن ها کمرنگ می شود و این تفکر در ذهنشان نقش می بندد که رویاهایشان هیچ گاه نمی تواند رنگ واقعیت بگیرد. آن ها به زندگی گذشته ی خود می نگرند و احساس می کنند، آنچه را می بینند با ناامیدی ساخته اند؛ اما این اتفاق برای شما نخواهد افتاد. شما یکی از معدود افرادی هستید که فقط در رویا سیر نمی کنند، بلکه عمل می کنند تا آن را به واقعیت تبدیل سازند.
کنگره :
BF۶۳۷ /م۸س۸۷۴ ۱۳۹۴
شابک :
978-964-236-629-3