در فصل نخست، خواهید دید روایت های تحول شخصیت از الگوی چرخة پی رفتی تعادل نخست به بی تعادلی و بی تعادلی به تعادل دوم، یا یکی از این دو پاره، پیروی می کند. گاه روایتی چندین چرخة پشت سر هم دارد و گاه با روایتی رو به رو هستیم که چرخه ای جایگزین جزئی از اجزای آن شده است. اما آنچه در این روایت ها با آن رو به رو می شویم، و با چرخه ای که تزوتان تدوروف تعریف می کند متفاوت است، گذر از تعادل به تعادل دیگر است که در روایت های تحول شخصیت نمونه های بسیار دارد.
در فصل دوم، خواهید دید روایت تحول شخصیت همچون سرگذشت قهرمانی است که به یاری پیک بشارت به سفر اسطوره ای و رازآموزانه دعوت می شود. پس از پذیرفتن دعوت، برکت می یابد و به یاری این برکت، یاری دهندگان و برکت هایی که در ادامة سفر خواهد یافت از آستان جهان ناشناخته و آزمون ها می گذرد تا خود جزئی از ناشناخته شود. آن گاه به یاری برکتی که از این سفر یافته است، به جهان دیدار باز می گردد و دیداریان را از آن برکتْ زندگانی دوباره می بخشد. اما قهرمان روایت گاه از بازگشت دوباره به جهان دیدار سر باز می زند و در بهشتی که به آن راه پیدا کرده است برای همیشه می ماند. در این میان، روایت تحول شخصیت با نماد پردازی های اسطوره شناسانه به شکل های مختلف پیش می رود و بررسی ما رشتة پیوستگی این نماد پردازی ها با روایت ها را نشان خواهد داد.
در فصل سوم، خواهید دید تلاش روایت برای گره زدن مخاطب با متن، گاه به تلاش روایت برای قانع کردن مخاطب منجر شده است. از همین روست که روایت گاه به ساختار های مدرن روایت گری نزدیک می شود و میان اجزای آن روابط علّی به وجود می آید.
در فصل چهارم، خواهید دید بسیاری از روایت ها سازه های مشترک با یکدیگر دارند. جزئیات برخی از روایت ها بی اندازه به یکدیگر نزدیک است.
در فصل پنجم، خواهید دید تحول شخصیت در این روایت ها به دلیل وجود راویِ مقتدر و دخالت های خدا گونة او با جهش همراه شده است. اما در میان آن ها با روایت هایی رو به رو می شویم که جزئیات بیشتری از تغییر های مرحله به مرحلة شخصیت را دارند. حتی در دو روایت هیچ گونه جهشی دیده نمی شود.
در فصل ششم، خواهید دید تحول یافتگی شخصیت نتیجة واکنش او به محرکی است که خود در نتیجة رو به رو شدن شخصیت با تجربه ای نو است. در بیشتر روایت ها ایجاد رابطه ای موجب کسب این تجربه می شود. در بسیاری از روایت ها این واکنش در پاسخ به کنش شخصیت واسطه ایجاد می شود. گاه به وجود آمدن خرق عادتی که به شخصیت واسطه منسوب است، شدت تأثیر این کنش را بیشتر می کند و شخصیت را به واکنش وا می دارد. وجود این جزئیات در روایت به مخاطب کمک می کند تحول یافتگی شخصیت را بپذیرد.
در فصل هفتم، خواهید دید روایت های تحول شخصیت، آن گونه که در فصل دوم نیز دیدیم، روایت پیوستن قهرمانی از عالم حس به عالم غیب است. از این روی، در این روایت ها با شخصیتی رو به رو هستیم که گاه به کمک شخصی دیگر یا با کمک نیرویی از جهان غیب از آستان جهان غیب می گذرد و گاه با برکتی که از آن جهان به دست آورده است، دو باره به عالم شهادت باز می گردد. راهنمای این شخصیت در بیشتر روایت ها چهره ای است که پیر فرزانه را نمادین می کند. از طرف دیگر، در بسیاری از روایت ها گذر شخصیت به جهان غیب به مدد ساحتی است که نقطة تلاقی این دو جهان (ماندالا) را نمادین می کند.
کنگره :
BP۲۷۸/ع۶ت۴۰۸۲۶ ۱۳۹۷