کتاب صلیب و صلابت نوشته دکتر سید یحیی یثربی( -۱۳۲۱)، داستان زندگانی منصور حلاج، عارف ایرانی است. کتاب صلیب و صلابت یک رمان تاریخی است که با الهام از نوشته های حلاج و نوشته های دیگر پیرامون زندگی وی مانند کتاب های لویی ماسینیون نوشته شده است.
«از فرزندان حلاج، حمد بیش از همه به پدر دلبستگی داشت. او دلش می خواست همانند سایه به دنبال پدرش باشد تا اگر مشکلی پیش آمد، به پدر یاری رساند. حمد که گاه در بغداد می ماند و گاه به واسط می رفت، همیشه از دور مواظب پدرش بود، حتی وقتی که پدرش به سفرهای طولانی می رفت، بر آن می کوشید تا بداند که پدرش به کدام طرف رفته است تا از مردمانی که از آن سو می آیند، خبری از پدر بشنود.
او وقتی به بغداد می آمد، برای آنکه مزاحم پدرش نشود، زیاد با او همراه نمی شد. حمد چند روزی بود که در واسط بود و حلاج را ندیده بود. شتابان به سوی بغداد آمد، وقتی به بغداد رسید، عده ی زیادی را دید که در میدانی گرد آمده و خواستار تعقیب حلاج اند، عده ای فریاد می زدند: حلاج کافر شده است و باید او را کشت! عده ای می گفتند: او دشمن اسلام است و می خواهد اسلام را از میان بردارد، دسته ای دیگر فریاد می زدند: حلاج یک قرمطی شورشی است و سرانجام شورش خواهد کرد.
در این عصر پرهیاهو، حمد راه خانه پدر را در پیش گرفت. نزدیکی های غروب به خانه ی پدر رسید، اما گفتند: که او هم اکنون به طرف جامع منصور رفت. حمد به دنبال او به جامع منصور آمد، اما با او دیدار نکرد و در بیرون مسجد ماند و از دور پدر را زیر نظر گرفت.»