اثر پیش رو را به جرئت می توان نخستین روایت ادبی بلند از حماسه های دفاع مقدس در استان لرستان به شمار آورد؛ روایت حماسه از زبان کسانی که حرف هایی برای نگفتن دارند.
نزدیک به آخر سیم خاردارهای فرشی بودم. دیدم مین والمر از زمین بیرون پرید و الان است جلوی چشمانم بترکد و همه را نابود کند. احساس کردم به چیزی که همیشه ازش می ترسیدم، رسیده ام. برای لحظه ای خودم را در آسمان احساس کردم و با شیرجه افتادم روی سیم خاردارهای فرشی.
زمان برایم کش آمده بود و انگار قرار نبود آن چند صدم ثانیه ای که مربی های تخریب می گفتند مین از زمین می جهد بیرون و منفجر می شود، تمام شود. گمان می کردم کار از کار گذشته است. یک آن خودم را روی سیم های خاردار فرشی دیدم که بدنم را به آن ها فشار می دادم.
فوری فهمیدم زمان انفجار از حد معمول گذشته است؛ اکر مین می خواست منفجر شود، تا الان منفجر شده بود...
کنگره :
DSR۱۶۲۹ /س۲۵۴آ۳ ۱۳۹۷
نظر دیگران //= $contentName ?>
باسلام ضمن سپاس وتشکرازبرادرحاج اسماعیل سپهوندبخاطر قلم زیبا وساده اش درنگارش خاطراتش. من یکی از بچهای نسل بعد...