کتاب آیینهی قدرتمند، اثر فاطمه داوودیکیا؛ داستان زندگی دختری است که مشکلات روحی در زندگی خود تجربه کرده است.
در این کتاب در مورد شیوهی زندگی بهتر و هدفمند، انگیزه عالی و پر انرژی بودن آموزش داده شده و به شما میآموزد که چگونه خود را کنترل کرده و در مقابل جامعه پر از مشکلات مقاومت کنید، پس خودتان را در آیینه اتاقتان بشناسید و به شناخت برسید.
زندگی
از زمانی که متولد شدم و در طول زندگی خود انگار چوبی را به من دادند و گفتند با تبر هِی بهش بزن تا خورد و خاک شیر بشود. در آن زمان به محبت و توجه بسیار نیاز داشتم و به کسی نیاز داشتم که بتوانم بغلش کنم و بخندم و یا گریه کنم، ولی آن قدر پدر و مادرم در مشکلات خودشان غرق شده بودند که انگار ما را برای سکوت کردن متولد کردند. برای کسانی که حرف در پشت سرشان نزنند، برای کسانی که مسابقهای بدهند و برنده شدن را اثبات کنند مارو به دنیا آوردند، در زندگیای به سر بردن که هر دقیقه باید توقف میشد تا به تایم دیگه ببینیم زندگی چی میشد که ادامش بدیم و کار کنیم، آشپزی کنیم، درس بخونیم، حرف بزنیم، به اجبارم که شده بخندیم و سکوت کنیم و حرفی نزنیم که نکند در این مسابقه ببازیم، بعضی روزهای این زندگی برایم سخت بود و نمیدانستم چه کار کنم. کودکی که فقط ۶ سال داشت، نمیدانست برود یک مادر جدید یا یک پدر جدید پیدا کند یا با همان موجودات عجیب آدم زندگی کند. ولی من تصمیم گرفتم که زندگی متفاوت و عجیبی داشته باشم و با آدمهای عجیب زندگی کنم و در آینده بتوانم راهی و درمانی برای آنها داشته باشم.
هر وقت که از مدرسه بر میگشتم مادر و پدری را میدیم که دعوا میکردند اشک میریختم و دعا میکردم که چرا این مشکلات تمام نمیشود. وقتی مدرسه میرفتم با همکلاسیها صحبت نمیکردم. مدرسه برای آن دختر حکم جهنمی را داشت که بهش گفته بودند هیچ کس نیست که بال و پرت را بگیرد فقط خودتی با اندوه مکرر و کارهای اشتباهی که انجام دادی.