کتاب اگر هفت بار زمین خوردی، بار هشتم برخیز؛ به قلم نائوکی هیگاشیدا و با ترجمه مهناز رحمانیان در انتشارات آلاچیق کتاب منتشر و روانه بازار شده است.
اوتیسم یا درخودماندگی نوعی اختلال رشدی از نوع روابط اجتماعی است که با رفتارهای ارتباطی و کلامی غیرطبیعی مشخص میشود. این اختلال بر رشد طبیعی مغز در حیطه تعاملات اجتماعی و مهارتهای ارتباطی تأثیر میگذارد. کودکان و بزرگسالان مبتلا به اوتیسم در ارتباطات کلامی و غیرکلامی، تعاملات اجتماعی و فعالیتهای مربوط به بازی، مشکل دارند. این اختلال ارتباط با دیگران و دنیای خارج را برای آنان دشوار میسازد.
نائوکی هیگاشیدا جوانی باهوش و خلاق اهل ژاپن است که مبتلا به اوتیسم غیرکلامی است، اما او با روشهای خلاقانه توانسته اندکی بهتر از دیگر بیماران مبتلا به اوتیسم با دیگران ارتباط برقرار کند. این کتاب که به قلم او نوشته شده، برخی از از موقعیتها و شرایطی را که با آنها روبرو شده، توصیف میکند و برخی از روشهایی را که ترجیح میدهد دیگران از طریق آنها با او و همنوعانش در جامعه اوتیستیک، برخورد کنند، برمیشمرد. نائوکی هیگاشیدا تلاش دارد به خودش، سایر کودکان اوتیسم و دیگران نشان دهد که همه دچار شکست میشوند، اما مهم دوباره سرپا شدن است. کودکان اوتیسم بارها با این جملات مواجهه میشوند: «چرا گوش نمی کنی؟»، «چندبار یک سوال را میپرسی؟»، «چرا این کار بد را دوباره انجام دادی؟» آن ها بارها و بارها زمین میخورند، و ما هم شاید از سر ناآگاهی بارها و بارها آن ها را زمین میزنیم. این کتاب تجربه بلند شدن است. تجربه تکاندن عیب و ایرادها و زخم زبانها از خود و دوباره تلاش کردن است. خواندن این کتاب برای والدین کودکان مبتلا به اوتیسم و همچنین مربیان و نیز افراد دغدغهمندی که به دنبال کشف راز و رمزهای این بیماری هستند، مفید است.
همیشه تنهاییِ افراد مبتلا به اوتیسمِ غیرکلامی را مانند تاریکیِ پیش از سپیدهدم صبح میدانم. شاید اندکی امید وجود داشته باشد، اما نمیتوان تصور کرد که شب به پایان نمیرسد. بهطور کلی، مردم نمیتوانند تصور کنند افراد مبتلا به اوتیسم غیرکلامی چقدر تنها هستند. وقتی مکث میکنم و در اینباره میاندیشم، میبینم همه از لحظهای که به دنیا میآیند تا لحظۀ مرگ تنها هستند. کسی نیست که ما بتوانیم با او دربارۀ روزمرگیها و عقایدمان حرف بزنیم و این مفهوم تنهایی را که مردم به خاطر آن با هم ارتباط دارند،بی معنا میکند. به نظر من افراد مبتلا به اوتیسم غیرکلامی از همه تنهاترند، چون نمیتوانند با کسی ارتباط برقرار کنند.
اگر طور دیگری به قضیه نگاه کنیم، اگر این ایده را بپذیریم که انسانها در تنهایی زندگی میکنند، آنگاه ما افراد غیرکلامیِ مبتلا به اوتیسم دیگر تنها و منحصربه فرد نیستیم. خاطرات باقی میمانند؛ برای همه و به طور یکسان، چه شما فردی تنها باشید یا نباشید. قلب برای دریافت و اهدای عشق ارزش قائل است؛ چه بتوانید با استفاده از زبان با دیگران ارتباط برقرار کنید، چه نتوانید. شاید فقط هنگامی که در بستر مرگ هستیم، بفهمیم که آیا زندگیمان واقعاً در تنهایی سپری شده است یا نه. برخی از شما ممکن است فکر کنید افراد مبتلا به اوتیسم کسی را ندارند تا احساساتشان را با او به اشتراک بگذارند. چون ما نمیتوانیم صحبت کنیم، ناگزیر، نمیتوانیم احساسات درونیمان را به راحتی نشان دهیم. احتمالاً این واقعیتی غمانگیز است؛ اما من فکر نمیکنم که باید آن را فاجعه دانست. چرا؟ چون ما «غیرکلامیها» دوستی داریم که در درونمان زندگی میکند.