کتاب طبیعت که در اصل به صورت ناشناس منتشر شده بود به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان نخستین مقاله ای است که در آن به طبیعت به عنوان قوه ای تاثیر گذار که پیرامون ما را احاطه کرده، نگاشته شده است. نثر رالف والدو امرسون در میان آمریکایی های هم عصر خویش برجسته و ممتاز است و می توان آن را سرمنشاء سبک نوینی در نگارش قلمداد نمود.
کتاب طبیعت (Nature)، مجموعه ای از رسالات کوتاه فرهنگی - اجتماعی است که در آن به تشریح و تبلیغ زندگی بی آلایش و سازگار با سرشت انسان و محیط زیست او پرداخته است.
تمامی علوم یک هدف دارند و آن کشف اصول طبیعت است. ما اصول دوران ها و کارکردها را می دانیم اما تاکنون به ندرت اتفاق افتاده که به تصوری در باب خلقت نزدیک شویم. امروزه از جاده حقیقت بسیار به دور افتاده ایم و همین منجر به این شده که بزرگان دینی به مباحثه در افتند و از یکدیگر متنفر شوند و متفکرین مان لب فرو بندند و شیوه ای سبک سرانه در پیش گیرند.
رالف والدو امرسون (Ralph Waldo Emerson) فیلسوف و نویسنده آمریکایی در روز ۲۵ مه ۱۸۰۳ درشهر بوستون ایالت ماساچوست زاده شد و در ۲۷ آوریل ۱۸۸۲ کنکورد ماساچوست درگذشت. امرسون را پدیدآورنده مکتب ترانسندنتال آمریکا می دانند.
او در زمینه تغییر و تحول در تاریخ هم عقیده با توماس کارلایل بود مبنی بر اینکه تغییر در تاریخ و اجتماع توسط اشخاص بزرگ ایجاد می شود نه توده مردم. او می گوید شما شخصیت های بزرگی را مثل محمد پیامبر اسلام به من بشناسانید تا تأثیر آن ها را در تحول در تاریخ برای شما بازگو کنم.
از منظر فلسفی، جهان مرکب از طبیعت و روح است. اگر از این منظر بنگریم پس تمام جهان هستی منفک از ماست و سخن فلسفه بدین معناست که جهان "نفس من" نیست بلکه طبیعت و فن است و تمام انسان ها و جسم من می بایست در زیر گروه طبیعت، قرار گیرد.
در تمام طول تاریخ بعضی از کتاب ها جهان را تغییر دادند و شیوه نگاه ما به خودمان و دیگران را دگرگون کردند. آن ها به مباحث، اختلافات عقاید، جنگ ها و انقلاب ها الهام بخشیده اند. آن ها زندگی های بسیاری را ساخته اند و یا تباه کرده اند. حالا نشر روزگار نو برای شما کارهای متفکران بزرگ، پیشگامان، اصلاح طلبان و طالع بینان را فراهم آورده است. ایده هایی که مدنیت را تکان داد و به ما کمک کرد تا آن چه که اکنون هستیم باشیم.
عصر ما عطف به گذشته مینماید. این عصر مزار پدران را میسازد، شرححالها، تواریخ و نقد ادبی مینویسد. نسلهای پیشین خداوند و طبیعت را چهره به چهره دیدهاند، و ما هم بواسطه چشمان ایشان دیدهایم. پس چرا نباید از رابطهای اصیل با جهان هستی لذت بریم؟ چرا نباید شعر و فلسفهای در باب بصیرت داشته باشیم و تمام آنها در باب سنت منحصر شده باشند، یا آیینی که در آن بر ما الهام گردد نه آن که راوی سرنوشت دیگران باشد؟
در آغوش گرفتن فصلی از طبیعت، همان طبیعتی که چشمههای حیات را در اطراف و درونمان جاری ساخته و با نیروهایی که تدارک دیده ما را به عمل متناسب با طبیعت دعوت مینماید؛ چرا باید در میان استخوانهای پوسیده گذشته چون نابینایان راه بپیماییم یا بر نسل حاضر لباسی مضحک از قفس درهم شکستهاش، بپوشانیم؟ امروز نیز خورشید میتابد، پشم و کتان بیشتری در مزارع وجود دارد. اراضی جدید، مردان جدید، افکار جدیدی به وجود آمدهاند. بیایید خواستههایمان و قوانینمان را بطلبیم و بستاییم.