دوران جدید و معاصرِ فکرِ غربی را دورانی دانسته اند که اندیشة « لیبرالیسم» در آن شکل گرفته و سرانجام به صورت اندیشة غالب درآمده است؛ اندیشه ای که در چند قرن اخیر دارای فراز و فرودهایی نیز بوده است.
«لیبرالیسم» در بدوِ ظهور در عین واکنشی بودن به اندیشه های فلسفة مدرسی (فلسفة «اسکولاستیک») و اندیشه های دینی قرون وسطی، با گذشت زمان، ویژگی ها و مؤلّفه هایی را در خود مشخّص و تعریف کرده که باعث شفافیت ابعاد، عمیق شدن معنا و گستردگی جغرافیایی آن شده است.
حالت های بعدی این اندیشه به شرایط اجتماعی و تاریخیِ به وجود آمده و تلاش اندیشمندانی برمی گردد که در این حوزه، تفکّر و تأمل داشته اند؛ این تلاش ها معطوف به مبانی و ارکان از کجا «لیبرالیسم» و با توجه به نیازها و شرایط مختلف بوده است.
اینکه «لیبرالیسم» از کجا شروع شده و چه سیری را طی کرده و با چه تحولات و مسائلی مواجه بوده است، موضوعی است که مستلزم بررسی تاریخ تحولات و اندیش ههای معاصر غرب است.
قطع نظر از ریشه های سیاسی و اجتماعی تحول مذکور، مفاهیم آزادی خواهی و آزادی گرایی، انسان گرایی، عقل گرایی، فردگرایی، برابری خواهی و برابری گرایی، مالکیت گرایی، قانون گرایی، دنیاگرایی، جدایی دین از سیاست، تجربه گرایی، حق گرایی مدنی و سیاسی، محدودیت اختیارات دولت و قراردادگرایی، به گونه ای با اندیشة سیاسی «لیبرالیسم» جلوه می نماید.
کنگره :
JC574/ح46م2 1395