تراسِ کافه ژاله، چهار داستان کوتاهِ به هم پیوسته است؛ که با زبان و مدیومِ سینما، به آن نگاه و پرداخت شده؛ و بخشی از ویژگی های زبانِ نویسنده را در وجوهِ روایت و تصویر، با خود دارد.
میدان مرکزی شهر، با چهار بنای سنگی سفید، باغ و آب نما، برج ساعت و پیکره ی بُرنزی در هُرم آفتاب مرداد؛ گنجشکان به میانِ شاخ و برگ درختان؛ نرخیز و ماده گریز؛ دُم چکانْ در باد!
هتل ساوُی، با دو پنجره ی باز، میزی چهارگوش و رومیزی سفید، پذیرای مردی چاق و پاپیون زده، با پیپ و یخ و لیموناد و مجله خارجی است و تراسِ کافه ژاله، با نرده های سفید و سقفی از آسمان؛ دست نیافتنی و متروک.
در حاشیه ی میدان، درشکه ای در گذر و شلاق سورچی در هوا پیچان؛ گاری تک اسبه ای در سایه؛ باربری در حال چرت، با تکیه بر پالان!
کنگره :
PIR8146 /ی3ت35 1389