مسعود بهاری عکسی نیست بر دیواری از مجله ای کوچک. جمله ای نیست که در صفحه پرده نقره ای مکرر می شود. او در کسانی که با صبوری به آن ها سینما آموخت و در کسانی که اندیشه او را از خلال نوشته هایش نوشیدند، تکثیر شده است. او آخرین بازمانده از نسل صادق هدایت و ارنست همینگوی بود.
میراث مسعود بهاری، مردی که از بهبهان آمد و روزی بهاری از تهران به آسمان رفت، در اندیشه های او و در نوشته های اوست. جذابیت و آموزندگی آنچه بهاری نزدیک به ده سال نوشته، در این است که:
«زندگی و هنر از هم جدا نیستند.» و این هم البته بخشی از همان تناقضی است که زندگی بهاری را به اینجا رساند. در زندگی، بهاری در محدوده جهان نمی زیست، اما هنگامی که می خواست اندیشه هایش را بنویسد، به ناچار قالبی را می یافت که دیالکتیک مانند چسبی اجزای آن را به هم پیوند می زد.
شاید از این نظر بهاری در میان همه نویسندگان و منتقدان سینمایی ایران یگانه باشد. ذهنیتی منسجم که روح هنر را می شناخت، با حوادث روز همگام بود و بر همه اینها دیدگاهی مدرن سایه می انداخت.
جمع بندی نهایی این مجموعه است که به آثار بهاری خاصیتی آموزنده و سرشتی ماندگار می دهد. طی همه ی این سال ها وقتی به رفتنش فکر می کنم به خودم می گویم، «بیچاره شدی بچه»...
کنگره :
PN1998/3 /ب884ب5 1395
شابک :
978-600-326-255-3