سال های زیادی است که دلخوش به فرا رسیدن پاییز و زمستان، تابستان را تاب می آورم. از سال های پرشور جوانی تا امروز که به فصل پاییز زندگی ام رسیده ام، شاید به این خاطر که با رسیدن فصل شب های بلند و روزهای کوتاه می توانستم با گریز از جلوت پرازدحام، در خود فرو روم.
بخوانم و بنویسم. خلوتی با خود در فضای ساکت شبانه، صدای آرام بخش شب و دست نوشته هایی که به قول آن مرحوم، کویریات اند. در این سعات و آنات، نوشته های کویری، نه برای کسی نوشته می شوند و نه به قصد چاپ زدن و به بازار قیل و قال صادر کردن ارائه می شوند. شاید هیچ وقت کسی آن گونه که هست از آن ها اطلاع پیدا نکند. بسیاری هم دست نخورده لابه لای دفترها و کشوها می مانند تا همیشه. مثل همان کویر، تنهای تنها.
قسمتی از کتاب روزی روزگاری، نوشته اسماعیل شفیعی سروستانی را خواندید.
این نوشته ها به قول خود نویسنده «سیاه مشق های شبانه» اوست که خاشعانه به ساحت مقدس حضرت مولانا صاحب الزمان ارواحناالفداء، تقدیم شده است. این اثر با نثری شیوا و روان، چنان بر عمق جان می نشیند که گویی، تمامی دغدغه ها و حرف های دل نویسنده؛ حرف ها و دغدغه های تو هم هست. شاید در ابتدا متوجه ارتباطی که میان عناوین موجود در فهرست است، نشویم؛ اما وقتی با کلام از جان برآمده نویسنده آشنا می شویم، ارتباط تنگاتنگی بین تک تک کلمات کتاب برقرار خواهیم کرد.
کنگره :
PIR8123/ف936ر9 1385
کتابشناسی ملی :
م85-15256
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی...