... مادرم به ما گفته است که چگونه باید سفیدپوست هایی را که امید زندگی او و دهقانان جلگه ی پری نوپ را گرفته بودند، قتل عام و نابود کرد.
بیوه زن بسیار جوان، که ماه ها و سال ها تنها ما را داشت. تنها با فرزندانش بود که سینمای خود و سینمای ما را هم پدید می آورد.
او همان سینمای کودکی اش در فلاندر فرانسه را برای ما پدید آورده بود. سینمای جنگ 1914. سینمای از دست دادن تنها عشقش، پدرمان را.
و بیهوده این سینما را پدید آورد، سینمای کشتن سفیدپوست های استعمارگر، سینمای زیرکانه ی یک گانگستر، و سرانجام آخرین سینمایش را برایمان به وجود آورد؛ سینمای شک بنیادین به بی فایدگی آدم کشی... به این شیوه، در مقابل امری غیرقابل قبول، قطعی و ثابت یعنی بی عدالتی و نابرابری که بر عالم حکومت می کرد ایستاده بود...
مارگریت دوراس
کنگره :
PQ2615 /و44س9 1390
نظر دیگران //= $contentName ?>
صفحه 38: ”آقای ژو“ هیچ پاسخی به این پرسش داده نشد، و کاشت معما!...
صفحه 28: ”مادر نگاه آقای ژو را بر دخترش می بیند. “ حضور شخصی که ترک شده است همواره کنار ترک کنندگانش در صنه...
فونت و حروفچینی مناسب نمایشنامه نیست و مطالعه رو خیلی سخت میکنه...