کتاب صوتی ماجراهای سرزمین عجیب و غریب شامل 4 داستان می باشد
1 .شاه کلم
در زمان های قدیم ی پادشاه بدجنس و حریصی بود به اسم شاه کلم. اون از اینکه پادشاه سرزمین کلم ها بود راضی نبود و می خواست کلِ دنیا رو زیر دستِ خودش بگیره.
اون شروع کرد به جنگیدن با سرزمین های دیگه. سربازان زیادی رو به سرزمین ها مختلف یکی پس از دیگری می فرستاد.
پادشاه کلم رفته رفته کلِ سرزمین ها رو زیرِ سلطه ی خودش گرفت و فقط ی سرزمین مونده بود که نتونست به دستش بیاره اونم سرزمینِ خیارها بود.
2.کوهِ عظیم
در زمان های قدیم وقتی که غول ها روی زمین زندگی می کردند، روستای کوچیکی بود که توسط غولی غارت شده بود.
غول با داد و فریاد می گفت: هر چی دارین باید بدین به من وگر نه همتون رو می خورم
غولِ حریص هر پولی که روستایی ها داشتند رو گرفت و مردم روستا از این اوضاع خیلی ناراحت بودن
یه روز یک غریبه در حالی که سوت میزد اتفاقی به روستا رسید، تصمیم گرفت برای خوردن غذا اونجا بمونه. مردم روستا هر بلایی که سرشون اومد رو براش تعریف کردند.
3. پرنده ی خاکستریِ کوچولو
در زمان های قدیم، تو جنگل پرنده ی خاکستری کوچیکی به اسم هارولند زندگی می کرد.
هر بار که اون خودش رو تو آب می دید از خودش می پرسید: چرا من مثل بقیه پرهای رنگ و وارنگ ندارم؟ اگر من عجیب و غریب به نظر برسم، حتما می تونم پرنده ی خاصی بشم.
برای همین اون همه کار کرد تا خاص به نظر برسه.
4. آواز
ماریس، کوچیکترین عضو از افرادِ شاه لستر بود که کارِ خیلی مهمی داشت.
اون دلقکِ پادشاه بود. اون باید پادشاه رو با گفتن جک های خنده دار می خندوند. اون حتی باید تردستی هم انجام می داد.
ماریس کارش سخت بود چون پادشاه خیلی سخت می خندید و راضی می شد، پرنده هایی هم بودند که ماریس رو هر روز صبح بیدار می کردند. اونا بهترین اجرا رو داشتند و همیشه از ماریس می خواستند و تا برای خانواده شاه اجرا بکنند.
نظر دیگران //= $contentName ?>
خوب...