روزی روزگاری تو زمان های خیلی خیلی دور، شیطان یه آینه جادویی ساخته بود که همه چی رو زشت نشون میداد.
اون هر روز با اینه ش به سمت مردم می رفت و با نشون دادن چهره زشت ادمای دیگه اونا رو فریب می داد. شیطان هر روز با اینه اش بازی می کرد تا اینکه یک روز فکر خیلی بدی به ذهنش رسید و خواست تا خدا رو تا آینه ببینه.
آینه رو به سمت آسمون گرفت…
اما همین که می خواست توی آینه رو نگاه کنه. آینه جادویی که تحمل اونهمه زیبایی و مهربونی خدا رو نداشت و نمی تونست اون ها رو زشت نشون بده با صدای وحشتناکی شکست و تکه تکه شد.
هر تیکه از آینه به زمین ریخت و گوشه ای ناپدید شد.
اما یکی از اون تیکه ها باعث اتفاق بدی شد …