کتاب قرار بود نشانه نباشد شرح حال زندگی و شهادت شهید علیرضا نکونام است که توسط مادر این شهید بزرگوار بازگویی شده. زحمت گردآوری و مصاحبه، با خانم طیبه مزینانی بوده است.
دوستانی که با او در جبهه بودند، می گفتند: «بی بی، وقتی از خواب بیدار می شدیم، می دیدیم پسرت تمام لباس هایمان را شسته و چکمه هایمان را واکس زده. حتی وقتی داخل سنگر استراحت می کردیم، خودش بدون حرف کسی، برایمان چای دم می کرد و می ریخت توی استکان و می گذاشت جلویمان. غذا را آماده می کرد و ما را برای خوردن صدا می زد. » درد نبودنِ علیرضا را آدم هایی درک می کنند که او را خوب شناخته باشند یا ذره ای از آنهمه مهربانی اش را دیده باشند. بگذارید از اول برایتان ماجراهای خودم و این تک پسرِ نازدانه ام را بگویم.