«وقتی پزشک اطفال به آن ها گفت که پسربچه ی زیبایشان مبتلا به اختلال طیف اتیسم (ASD) است، دلشان ریخت. روزها طول کشید تا مفهوم این تشخیص را برای فرزند دوست داشتنی دوساله ی خود و نیز زندگی مشترک شان دریافتند.
پس از اینکه سعی کردند با مسئله کنار آیند و درباره ی این اختلال تحقیق کردند، سنگینی باری که بر قلب خود احساس می کردند، سبک تر نشد. اطلاعاتی که درباره ی اتیسم و گزینه های درمانی گوناگون آن از کتاب ها و سایت های اینترنتی گردآوری کردند، تأسف بار و دردناک بودند.
آن ها مجبور بودند؛ واژه های جدید بسیاری را یاد بگیرند تا فقط بفهمند؛ چه برسر فرزند آن ها آمده است. درمیانه ی غم و اندوه تشخیص بیماری، این کار، بسیار دشوار بود. آزار دهنده تر از همه مطمئن نبودند که برای درمان پسرشان توصیه های درستی دریافت نموده اند. آن ها دوست داشتند؛ بازی فرزندشان با دوستانش، مهمانی های تولدش، ورزش کردن او، مدرسه رفتن، دانشگاه رفتن، شغلش و بچه دارشدنش را تجربه کنند و دنبال درمانی بودند که بهترین نتایج را به همراه داشته باشد.
اولین متخصصی که با وی مشورت کردند، به آن ها گفت که فرزندشان هرگز نخواهد توانست، خلاقانه بیندیشد و با احساس های افراد، ارتباط برقرار کند و بهترین اتفاقی که می توانند انتظار آن را داشته باشند، این است که از طریق رویکرد درمانی که بر نشانه ها متمرکز است، پسرشان یاد بگیرد؛ به شیوه ای اجتماع پذیر رفتار کند.
کنگره :
RC۵۵۳/ د۴الف۸ ۱۳۹۴
شابک :
978-600-369-043-1