با خود فکر کرد: کاش انسانها می دانستند آرامشی که به دنبالش دنیا را زیر و رو می کنند، گنجی نهفته در قلبهای شان است. در همین فکر بود که متوجه پیرزن فرتوتی شد که چانه اش را به عصایش چسبانده و به دوردستها می نگریست. نزدیک پیر زن رفت و کنارش نشست. پیرزن نفس عمیقی کشید و به پری با حسرت نگاه کرد و گفت: قدر زیبایی و جوانیت را بدان. این غنیمت گذراست و به هیچ قیمتی نمیتوانی او را دوباره به دست آوری.
کنگره :
PIR8192 /ل28174ھ2 1391