کتاب قصه ما مثل شد7 اثر محمد میرکیانی با تصویرگری محمدحسین صلواتیان توسط انتشارات به نشر منتشر شده است.
نویسنده در مجموعه کتاب های قصه ما مثل شد داستانهای ایرانی را که در گذر زمان تبدیل به یک ضربالمثل شده اند، جمع آوری کرده است.
مجموعه کتاب قصه ما مثل شد در سال 1386 به عنوان کتاب سال برای نوجوانان انتخاب شده است. این اثر هم به کودکان آموزش میدهد و هم داستانی جذاب برای آنها روایت میکند به همین دلیل برای مربیان و معلمان که قصد آموزش به بچه ها را دارند بسیار مفید است.
روزی و روزگاری گرگی بود آدم آزار و حیوان آزار. کار این گرگ مثل همۀ گرگ ها نبود. او هم به گرگ ها آزار می رساند و هم به آدم ها. هم گوسفندها را می کُشت و می دَرید، هم گرگ ها را آزار می داد و به سرشان می پرید. بارها و بارها گرگ های غریب و آشنا و قوم و خویش و همسایه به او گفته بودند: «دست از این کارها بردار! این گرگ آزاری برای تو عاقبت خوشی ندارد؛ ولی باز همان آش بود و همان کاسه. »
روزی از روزها گرگِ گرگ آزار، در بیابان برای خودش می رفت که ناگهان توی یک چالۀ کوچک افتاد. از چاله بیرون آمد و با خودش گفت: «چرا جلوی پایت را نگاه نمی کنی؟ چاله را نمی بینی؟! »
گرگ این را با خودش گفت؛ ولی هنوز چند قدمی نرفته بود که در چالۀ دیگری افتاد. نگران شد و گفت: «یعنی چی؟ چه خبر شده؟ چرا امروز همه چاله ها می آیند جلوی پای من؟! »