هنر و اجتماع بی شک دو پدیده ی جداناشدنی اند. در واقع همان طور که فرآورده ی گوناگون به همراهِ نیازهای یک اجتماع از پی گرد آمدنِ مردمانِ آن اجتماع به دور یکدیگر تولید می شوند، هنر و ادبیات نیز به عنوانِ پاره ای از این فراورده ها به گستره ی آن اجتماع پا می گذارند.
در این میان این هنرمند است که با خلاقیت و نوآوری ای که مشخصه ی بارز اوست، با استفاده از مواد اولیه ای که از اجتماع خویش برگرفته است، به آفرینش آثاری دست می یازد که بازتاب اجتماعی هستند که او در آن می زید.
پس هرچقدر که بخواهیم به دیدی برین انگارانه به هنر و ادبیات بنگریم، باز هم این دو در زمینِ اجتماع ریشه دوانیده اند و در آن استوار گردیده اند و با آنکه شاخ و برگ هایشان تعالی گرایانه رو به آسمان دارند، باید از زمینِ اجتماع بارور گردند.
از همین روست که جامعه و ادبیات چون دو آینه روبه روی یکدیگر قرار می گیرند و هریک بازتابی متکثرند از دیگری؛ آنچه در جامعه متولد می شود درون مایه ای است برای ادبیات و هنر برای پرورانده و تبدیل شدن به پاره ای از همان اجتماع، و آنچه در ادبیات متولد می شود ابزاری است برای پیش برد و رنگ آمیزی فرهنگ مردمانی که برای بهتر زیستن گرد هم آمده اند.
کنگره :
PN81/ف47گ7 1388
کتابشناسی ملی :
1527162