کتاب روان شناسی سیاسی تجاوز جنسی در جنگ قصد دارد با بیان برخی مطالعات روانشناسی سیاسی در زمینهٔ تجربههای تجاوز جنسی در جنگ بوسنی، این مطالعات را در بافتار سیاسی و نظری وسیعتری مفهومآفرینی کند. فصل ۱ با بررسی چالشهای روششناختی در مطالعهٔ پیامدهای تجاوز جنسی در جنگ بوسنی، به بررسی اجمالی طرح پژوهش و گزینش مصاحبهشوندگان، روش و تحلیل مصاحبه، استفاده از مترجمان و ملاحظات اخلاقی میپردازد.
فصل ۲ تحلیلی روایتگونه از مصاحبه با پنج زن قربانی تجاوز جنسی در جنگ بوسنی را ارائه میدهد. باور عمومی بر این است که خشونت در درگیریهای قومی بهعنوان سلاحی برای تضعیف روحیهٔ کلّ جامعه بهکار میرود و وجهتمایز آن عبارت است از تهاجم خشونتآمیز به داخل بدن قربانی که درنتیجه عزت نفس و منزلت فرد را مورد حمله قرار میدهد. ما با رساندن صدای زنانی که چنین مصیبتی را تجربه کردهاند و بیان تجربههایشان، به تأثیرات گوناگون تجاوز جنسی در جنگ بر قربانیان مختلف، خانوادهها و روابطشان پی میبریم. تحلیل روایتگونه، امکان تحلیل تجربههای این زنان را از تجاوز جنسی در جنگ بهعنوان تجربهای متفاوت از دیگر آسیبهای روانی جنگ و درعینحال امکان شناخت همزمان کلّیت محل وقوع تجاوزهای جنسی در جنگ را فراهم میسازد.
فصل ۳ اسناد خشونت جنسی در جنگ را از زمان جنگ جهانی دوم تا دههٔ ۱۹۹۰ به تصویر میکشد. این رویکرد بر عدموجود خشونت جنسی در جنگ قبل از جنگ جهانی دوم دلالت ندارد، بلکه دشواری یافتن اسناد قبل از سال ۱۹۴۰ را نشان داده است. این فصل نشان میدهد که پدیدهٔ خشونت جنسی قبل از دههٔ ۱۹۹۰ شاید آن اندازه که تصوّر میشود، پنهان نبوده است. بهعبارتدیگر، این حوادث عمدتاً مورد تحلیل سیاسی قرار نگرفتهاند.
فصل ۴ نقاط عطف در مفهومآفرینیهای جدید خشونت جنسی در جنگ را نشان میدهد، یعنی حوادثی را بیان میکند که رویکردی سیاسیتر و مرتبط با برداشت کلّی از ماهیت جنسیتی درگیریهای مسلحانه را مطرح کردند. این فصل نشان میدهد که در دههٔ ۱۹۹۰، خشونت جنسی در جنگ بیشتر موردتوجّه قرار گرفته و اسناد بیشتری دربارهٔ آن وجود دارد و درنتیجه واکنش بینالمللی، از شیوههای صلحبانی تا صدور قانون دادخواهی کیفری بینالمللی، تغییر یافت. همراه با این تحوّلات، ادبیات پژوهشی جدیدی در دههٔ ۱۹۹۰ بهوجود آمد که تحلیلهای جدید و سازمانیافتهای از خشونت جنگی جنسی ارائه داد. فصل بعدی به مفهومآفرینیهای مختلف خشونت جنسی در این ادبیات میپردازد.
فصل ۵ استدلال ادبیات پژوهشی در زمینهٔ خشونت جنسی در جنگ را در دههٔ ۱۹۹۰ شرح میدهد، مبنیبر اینکه خشونت جنسی سلاحی است علیه (الف) همهٔ زنان، برای بازتأیید مردانگی نظامی؛ (ب) زنان مورد هدف، بهمنظور حمله به هویت قومی / مذهبی / سیاسی زن و (ج) مردان و زنان مورد هدف، برای مردانه نشاندادن مجرمین و زنانه نشاندادن قربانی.
فصل ۶، یک تحلیل گفتمانی از ۲۳ مصاحبه با بهداشتیاران محلی بوسنی در دو مرکز رواناجتماعی ارائه میدهد. مفروضات اصلی این مطالعه بر این مبنا ارائه میشوند که بسیاری از قربانیان تجاوز جنسی در جنگ ترجیح میدهند تا دربارهٔ مصائب خود سکوت کنند و بنابراین مطالعات این پدیدهٔ جنگی خاص تاحدودی برمبنای اظهارنظرهای محلی در این حوزه ارائه میشوند. تمرکز اصلی بر گفتههای بهداشتیاران مصاحبهشونده دربارهٔ نحوهٔ کار خود با قربانیان خشونت جنسی در جنگ و پس از جنگ بوسنی است.
فصل ۷ با بررسی مفهوم «زنانگی خوب» به بررسی رابطهٔ بین تغییر اجتماعی _ سیاسی و ساختارهای اجتماعی جنسیت میپردازد. این فصل بهطور دقیقتر نحوهٔ ساختاربندی روابط جنسیتی را در بافتارهای اجتماعی _ سیاسی مختلف و با روایت تغییر روابط جنسیتی، نحوهٔ ساختاربندی بافتارهای اجتماعی _ سیاسی را بررسی میکند.
فصل ۸ به بررسی اجمالی وضعیت موجود و دستاوردها و چالشهای شناخت خشونت جنسی در جنگ از سال ۲۰۰۰ و پذیرش قطعنامهٔ ۱۳۲۵ شورای امنیت سازمان ملل متحد دررابطهبا زنان، صلح و امنیت میپردازد.
فصل ۹ با این استدلال که تجاوز جنسی در جنگ را باید یک رابطهٔ خشونتآمیز دانست که در آن، مرد مجرم و زن قربانی است، یافتههای مطالعه را بهطور خلاصه بیان میکند. در این فرآیند، سایر مشخصههای مجرمین مرد و قربانیان زن چنان با سلسلهمراتب جنسی میشوند که توانمندی از مردانگی و ضعف از زنانگی تبعیت میکند؛ یعنی توسّل به تجاوز جنسی در جنگ نهتنها نشانگر یک رابطهٔ سلسلهمراتبی خشونتآمیز بین مجرم مرد و قربانی زن بوده بلکه سایر مشخصهها را نیز بهشیوهای مشابه در جنگ قدرت سیاسی قرار میدهد. این فصل با پیشنهاداتی برای کارهای علمی و سیاسی در این حوزه خاتمه مییابد.
اینگر شلزباک، اهل نروژ، که بهعنوان استاد و پژوهشگر روانشناسی سیاسی در مرکز جنسیت، صلح و امنیت، مؤسسه پژوهش صلح اسلو و استادیار روانشناسی فرهنگ و جامعه در گروه روانشناسی دانشگاه اسلو مشغول بهکار است، حرفه پژوهشگری خود را با مطالعه شکلگیری هویت زنان در مناطق مورد مناقشه آغاز کرد و رساله دکتری خود را با موضوع پیامدهای تجاوز گروهی و خشونت جنسی در جنگ بوسنی ارائه داد.
نویسنده در کتاب روانشناسی سیاسی تجاوز جنسی در جنگ با بررسی تجربی و مطالعه موردی بوسنی، یک چارچوب مفهومی برای شناخت خشونت جنسی در جنگ و تأثیرات آن ارائه میدهد و یک الگوی روشمند را برای مطالعه خشونت جنسی در جنگ از دیدگاه سیاسی و روانشناختی پیشنهاد میکند. او با رویکرد جامع خود نسبت به تجارب بوسنی، قربانیشدن را مفهومآفرینی میکند و این فرض را که مطالعه خشونت جنسی بهدلیل سکوت قربانی کار بسیار دشواری است، به چالش میکشد. به بیان دقیقتر، نویسنده نشان میدهد که شیوههای بسیاری برای شناخت تجاوز جنسی در جنگ و تأثیرات آن وجود دارد، بی آن که امنیت و حریم خصوصی قربانیان به خطر بیفتد.
کتاب روان شناسی سیاسی تجاوز جنسی در جنگ، راههای شکلگیری تجارب فردی از تجاوز جنسی در جنگ را برحسب گفتمان ملی و بینالمللی درمورد جنسیت، مسائل جنسی و سیاست نشان میدهد.
طراحی مطالعه ای در زمینهٔ پیامدهای تجاوز جنسی در جنگ بوسنی؛ بوسنی و هرزگوین جامعه ای است عمیقاً چندبخشی با آیندهٔ متزلزل، گذشتهٔ حل نشده و اوضاع کنونی آشفته. توافق نامه چارچوب کلّی صلح (از این پس توافق نامهٔ دیتون نامیده می شود) که در دیتون، اوهایو مورد مذاکره قرار گرفت و ۱۴ دسامبر ۱۹۹۵ در پاریس به امضا رسید، با مطرح کردن نحوهٔ بازسازی بوسنی و هرزگوین پس از جنگ به عنوان کشوری جدید، نقش مختلف سازمان ها و آژانس های بین المللی را در این پازل مشخص کرد.
این توافق نامهٔ صلح موجب ایجاد کشوری بسیار تشریفاتی شده است با دو نظام حکومتی، پلیس و آموزش و پرورش موازی و نهادهای فدرال به علاوهٔ دو سطح نهاده. مؤلّفه های غیرنظامی مندرج در ۱۱ الحاقیهٔ توافق نامهٔ دیتون تحت نظارت سازمان های بین المللی وابسته به سازمان ملل متحد بودند. در حقیقت، بوسنی و هرزگوین به یک کشور تحت الحمایه بین المللی تبدیل شد که ارتش کشور تحت نظارت نیروهای اس اف او آر ناتو و پلیس آن تحت نظارت کارگروه ویژهٔ پلیس بین الملل سازمان ملل متحد قرار داشت و انتخابات و نهادهای دموکراتیک تحت نظارت سازمان امنیت و همکاری اروپا و مقام نمایندهٔ ارشد بودند. این سازمان های مختلف باهم و طی بزرگ ترین عملیات تاریخ در بوسنی مداخله کردند.