امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
7,800
نظر شما چیست؟
مثل همیشه دیر رسیدم. بنا نبود من باشم؛ نه من، نه محسن مؤمنی که شریف است و به عبارتی میشود رئیس مستقیم خود من، و نه آقای سبحانی متخلّص به حفظه الله تعالی که درست مثل ما دقیقة نود و پنج وارد این بازی شد. اما به قول حضرت عشق، مهم رسیدن بود که رسیدیم. سوت پایان را که زدند، سفر ما هم آغاز شد.
دو هفته قبل، محمدحسین جعفریان، متخلّص به احمدشاه مسعود ایرانی، تلفن کرد و گفت: «چند روز بعد از تعطیلات نوروز با جماعتی از اصحاب ادب و هنر برای دیدار به سوریه میرویم. اگر موافق آمدنی، بگو تا اسم شما را هم بنویسند ». گفتم: «کاش این سفر در تعطیلات نوروز انجام می شد ». گفت: «لابد حکمتی بوده و مثلاً نمی خواسته اند عید خانواد ه ها به هم بخورد ». خیلی زود پیشنهادش را سبک سنگین کردم و دیدم برای آدم ماجراجویی مثل من، پیشنهاد بدکی نیست؛ به خصوص که در جوار جماعتی چون خود احمدشاه ثانی و ناصر فیض اول و رضا امیرخانی اصل باشی و محصولش کل کل کردن با این جماعت طنّاز باشد و سربه سر گذاشتن با دیگران. و لابد از رهگذر این هم صحبتی و این گشت و گذار، می شود مثلاً چیزکی هم نوشت و داد جایی مثلاً همین جام جم ...و کمی بعد لابد کتابی میشود...
صفحات کتاب :
134
کنگره :
128
کتابشناسی ملی :
3778926
شابک :
‫‭978-600-175-981-9‬‭‬
سال نشر :
1394
شابک دیجیتال :
978-600-03-2644-9

کتاب های مشابه با کاروان شام