... اما آرامش ندارم، بیصدا، مثل اینکه ترس داشته باشم، مقاومت میکردم و در همین لحظه چهرهای به من خیره شد، چهرهای فلاکتبار و درهمکشیده، با چشمان بیقرار و ملتهب... یک دستش را بالا گرفته، و این دست، خدای من، این دست تپانچهای را محکم گرفته... آن مرد حضور مرا دریافت. دستهایش خواب رفته و ضعیف شده بود. یک لبخند سرد و تمسخرآمیز کنج دهان عمیقاً کشیدهشدهی او را چروک داده بود. هر دو کاملا ساکت در مقابل هم قرار گرفتیم...
... ریلکه پس از آن تجربه ی ارزنده، پس از مدت کوتاهی به ایتالیا سفر کرد و از راه رم به فلورانس و کپنهاگ و از آنجا به سوئد رفت و در آنجا با نقاشان، شعرا و نویسندگان دانمارکی و سوئدی ملاقات کرد و در بازگشت سری به خانواده اش زد و مدتی در کنار آنها ماند.
این شاعر در سال 1905 به شهرهای مختلف آلمان سفر کرد و در بعضی از آنها مانند کلـن، درسـدن، لایپزیک و سپس در پراگ سخنرانی هم کرد. او بالأخره دوباره به پاریس بازگشت و به عنوان منشی خصوصی اگوست رودن ...
کنگره :
PZ3/ر987ر7 1385
کتابشناسی ملی :
م85-49028