امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
32,000

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
در نمازخانه پیرزنی با موی سپید و چهره‌ی پرچینی که آثار نیروی اراده و دانش از آن پدیدار بود چند لوله‌ی نقره که سابقا نامه‌های بزرگان را به جای پاکت در آن‌ها می‌نهادند روی میز پایه کوتاه کوچکی از سنگ یشم قرار داد. گویی در برابر هجوم اندیشه‌های گوناگون با ترتیب اسباب‌ها و پس و پیش کردن آلات روی میز خود را مشغول می‌نمود و گاه‌گاه با دیده‌ی انتظار به درگاهی می‌نگریست که راهروی مزگت بود. با بی‌صبری جلو می‌رفت و باز خود را نگاه می‌داشت اما در همین هنگام صدای در شنیده شد و پیرزن دوید و پرده را برداشت. در پس پرده طلعت تابان آزرمیدخت نمودار شد که رنگش کمی ماهتابی شده بود و در بن مژگان ریزه‌های الماس‌گون اشک برق می‌زد. پیرزن دست بانو را بوسید و او را به سوی تختش برد و نشانید و خود روبه‌رویش ایستاد و با صدای گرفته و لهجه‌ای که محبت مادرانه از آن پدیدار بود گفت: ای شهنشاه زاده‌ی من باز آن‌چه را که به بنده‌ی کمینه‌ات نوید دادی از یاد بردی...
صفحات کتاب :
464
کنگره :
‫PIR8058‭‬ ‭/ح93‭ش9 1394‬
دیویی :
‫‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
4085565
شابک :
‫‬‮‭978-600-8137-11-5‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
سال نشر :
1394

کتاب های مشابه شهربانو عروس ایرانی پیامبر(ص)