این کتاب برآمده از زندگی مردی است که خویش را ـ پیوسته ـ خدمتکار اسلام و انقلاب می دانست و می گفت، من متعلق به کل جنگ هستم و هیچ جای خاصی ندارم. از این رو بسیار ساده زندگی می کرد: همیشه یک دست لباس ساده و پاکیزه طلبگی می پوشید و البسه و مختصر وسایل خود را درون یک چفیه (بقچه) می پیچید و بدون زرق و برق و سر و صدای تشریفاتی به این سو و آن سوی مناطق جنگی می رفت و سرکشی می کرد. یا همان طور ساده و بی آلایش، درحالی که لبخندی از دل برلب داشت، اسلحه ای برمی داشت تا پابه پای بسیجیان توی نبردها شرکت کرده و هم پای شان بجنگد...