کتاب باغ خونی نوشته نوید ظریف کریمی میباشد که انتشارات ستارهها آن را به چاپ رسانده است. این رمان قصه دختری است به نام بیگم که پدر و شوهر خواهرش در واقعه گوهرشاد شهید میشوند و او وارد چالشهای خاص و اجتماعی در شهر مشهد میشود.
گزیده کتاب باغ خونی
کمک! کمک! تو رو خدا یکی به دادم برسه! باران میبارید؛ شدید و شُرشُر. وحشتزده بودم. همۀ بدنم میلرزید؛ اما میدویدم. با همۀ توان میدویدم. تا پایم را از درِ طویله بیرون گذاشته بودم، باران، لیچ آبم کرده بود. ترسیده بودم.
شاید هم چیزی بیشتر و بزرگتر از ترس به جانم افتاده بود؛ چیزی که اسمش را نمیدانستم، چون تا آن موقع تجربهاش نکرده بودم. هی با خودم میگفتم: «من کجا و اینجا کجا؟! » توی تاریکی، راه معلومم نبود. باران هم توی چشمهایم میزد و جلوی پاهایم را اصاً نمیدیدم؛ ولی سرعتِ دویدنم را کم نکردم. به نظرم در بیابان، یا دشت یا جایی خارج از شهر بودم. جرئت نمیکردم برگردم و پشت سرم را نگاه کنم؛ خوف داشتم آن مرتیکۀ بیپدر ومادر دنبالم باشد. نباید دوباره گیر میافتادم.